hc8meifmdc|2011A6132836|PM_Website|tblnews|Text_News|0xfdff5afd040000006c1f000001000100
فصلنامه علمی تخصصی تکاپو / شماره 15 و 16/ پاییز و زمستان 1385 / ص 275-298
نهادهای بازار و تطور اقتصادی
نوشتة برایان لوزبی، ترجمة رضا بوستانی
چکیده
محدودیتهای شناخت ما باعث شده است برای بهرهمند شدن از رفتارهای منطقی به نهادها متوسل شویم. نهادهای بازاری هزینه جستجو، مذاکره و نظارت بر جزئیات موجود در معاملات ساده را کاهش میدهند. ساختن بازار مستلزم سرمایهگذاری در سرمایههای غیرمادی است که سهم عمده آن را نوعاً کسانی ارائه میکنند که بنا به انتظار در یک طرف بازار بسیار فعالند. این "سازمان بیرونی" از یک سو برای تولیدکنندگان اطلاعاتی فراهم میکند که بتوانند محصولات جدید خود را گسترش دهند و از سوی دیگر با تسهیل معاملات به مصرفکنندگان اختیار عمل بیشتری میدهد تا بتوانند قابلیتهای مصرفی خود را افزایش دهند. بنابراین شکلگیری و تطور نهادها موجب شکلگیری و تطور کالاها و خدمات ]جدید[ میشود.
واژگان کلیدی: نهادها، بازارها، تولیدکنندگان، مصرفکنندگان، و تطور.
طبقه بندی JEL : O1| L2| L1| D2| D1 .
بازار، ترتیب نهادی ویژهای است که قواعد و آداب و رسوم آن امکان داد و ستد منظم تعداد زیادی از بستههای حقوق مالکیت را به شکل ارادی فراهم میکند. (منارد ، 1995، ص 170)
1. مقدمه
خوانندگان مجله [اقتصاد تطوری] ممکن است حاضر باشند بدون نیاز به توجیه بیشتر، این فرض مقاله را بپذیرند که نهادها از طریق فرآیندهای تطوری توسعه مییابند و مشخصه این فرآیندها آزمون و خطا و نه بهینهیابیهای پیشین و ناظر بر آینده است. در سیستمهای اقتصادی، این آزمون و خطاها اغلب نتیجه رفتارهای هدفمند (و البته با احتمال اشتباه) است. به این ترتیب، بر اساس روشهای آزمون و خطا، گزینههای ویژهای قاعدهمند میشود که این گزینهها نباید مطابقِ یک فرض پیشین مدلسازی شود، بلکه باید توجه داشت که این گزینهها موضوعات مناسبی برای تحقیق و بررسی است. اولین موضوع اصلی این مقاله چگونگی شکلگیری "ترتیبات نهادی ویژهای" است که بازارها را تعریف میکند. البته، همانطور که لاچمن (1986) اظهار میکند، ما باید به جای یک بازار خاص متوجه بازارها باشیم، زیرا بازارها در ترتیبات نهادیشان از یکدیگر متمایزند.
در حدّ این مقاله کافی است بگوییم نهادها چارچوبی فراهم میآورند که فرآیندهای تطوری دیگر در درون آن عمل میکنند و (معمولاً و نه همیشه) میتوان فرض کرد که در هر دوره زمانی این چارچوب تغییر نمیکند. دومین موضوع اصلی این مقاله، بررسی فرآیندهایی است که تحت تأثیر نهادهای بازارند. این فرآیندها نه تنها شامل فرآیندهای بازاری، بلکه شامل فرآیندهای نابازاریای میشود که این فرآیندهای بازاری آنها را امکانپذیر میسازد. به دلیل مجال ناکافی، این بررسی تنها در حد اشاره به موضوع خواهد بود.
2. تطور بازارها
1-2 شناخت و نهادها
به گفتة شومپیتر (1934، ص 63)، فرآیندهای تطوری، توسعه را از درون به وجود میآورد. نظریه انتخاب عقلایی ، حتی زمانی که تعمیم مییابد تا پیشامدهای تصادفی و هزینههای اطلاعات را در بر گیرد، نتایج را شدیداً به فروض گره میزند و این فروض به صورت برونزا ارائه میشود. در اصل رویدادها ]چیستی[ این فروض را تعیین میکنند ولی در عمل اغلب اوقات تحلیلگران این فروض را بر مدل تحمیل میکنند. از این رو، هر تغییری در رفتار، نتیجة تغییری است که تحلیل ]نظری[ ما به خودی خود توانایی توضیح آن را ندارد و همه نوآوریها از بیرون سیستم نشأت میگیرند. اگر بخواهیم (همچون این مقاله) مبنایی برای تبیین درونی آن تغییرات به وجود آوریم، لازم است نظریه انتخاب عقلایی را کنار بگذاریم.
کنار گذاشتن نظریه انتخاب عقلایی به این معنا نیست که انجام دادن عمل بر اساس تعقّل را کنار بگذاریم؛ بلکه به این معنا است که کنشگر نمیتواند نسبت به کفایت دلایل انجام دادن عمل مطمئن باشد. این مسأله به طور مستقیم از فرض دیگری تبعیت میکند که باید به طور دقیق بیان شود و ممکن است به اندازه دو فرض گذشته پذیرفته شده نباشد. از آنجا که ظرفیت شناخت ما محدود است و نمیتواند با پیچیدگیهای وضعیتی که ما در آن قرار داریم منطبق شود، ما باید بر اساس نشانههایی (بازنماییها) که اغلب اوقات کفایت آنها مورد تردید است و یا رویههایی که ارزش آنها معلوم نیست، عمل کنیم. علاوه بر این، ما وقت یا توانایی آن را نداریم که ـ به جز بعضی بخشهای کوچک ـ همة این بازنماییها و رویهها را قاعدهمند کنیم. بنابراین اغلب بر بازنماییها و رویههایی تکیه میکنیم که دیگران استفاده میکنند. پس قواعد و آداب و رسومی که ما آنها را نهاد مینامیم اول از همه کمکی برای حل مشکلات فردی هستند. نهادها به ما کمک میکنند مدلهای [ذهنی]مان را به هم نزدیک کنیم و بفهمیم که چه کاری باید انجام دهیم تا چارهای برای مشکلات بیندیشیم (چوی ، 1993). قواعد و آداب و رسومی که به قوت پذیرفته شده است رویههای جاافتاده (روال) مینامیم. اما باید بیان کنیم که حتی رفتار جاافتاده امکانپذیر نیست، مگر آنکه ما حاضر باشیم به گونهای عمل کنیم که گویی سیستم دستهبندی ما هنگام پذیرش رویههای جاافتاده کامل بوده است: قسمتهایی از این سیستمهای دستهبندی نیز اغلب از دیگران و از روی حقشناسی برگرفته شده است.
نهادها علاوه بر تقویت قابلیتهای شناختی ما، ما را دلگرم میکنند. آمادگی ما برای عمل کردن، چه بر اساس دلایل روشن و چه بر اساس رویههای جاافتاده ضمنی، با این باور تقویت میشود که دیگر افراد موفق نیز بر بازنماییها و رویههای مشابه تکیه میکنند. به راستی ممکن است گاهی این باور حیاتی باشد، همانطور که، آدام اسمیت (a1976) و کینز (1937) به آن اشاره کردهاند. ارزش قواعد و آداب و رسوم در نظر هر فرد عامل مهمی است که میتواند تبیین کند که قواعد و آداب و رسوم چگونه به عنوان ابزارهای کمکی برای حل مشکلات هماهنگی پذیرفته شدند و از این رو است که قواعد و آداب و رسوم میتوانند تاحدی چگونگی شکلگیری ترتیبات نهادی در بازارهای خاص را توضیح دهند. اما این توالی میتواند معکوس نیز باشد. در قسمت دوم این بخش، در این باره بحث خواهیم کرد که چگونه نهادهای یک بازار که به راستی کمکهایی برای حل مشکل هماهنگی هستند، میتوانند به ما کمک کنند (گاهی به طور غیر مستقیم) تا زندگیمان را مدیریت کنیم.
نهادها همچون سطوح تماس (اصطکاک) در سیستمهای مکانیکی، با محدود کردن حرکات، کنترل حرکت را امکانپذیر میسازند. "به یُمن اصطکاک، ابداع حفظ میشود، سازمان در حد مناسب به کار ادامه میدهد و پایداری حفظ میشود" (لسورن ، 1992، ص 9). نهادها نیاز به کاوش و آزمودن امکانات متنوع را مرتفع میکنند و به این ترتیب باعث میشوند که منابع کمیاب شناختی هر فرد به طور اقتصادی تخصیص یابد و توجه هر فرد به دامنه ویژهای از گزینهها محدود شود. نهادهای یک نظام دانشگاهی یا یک سازمان تجاری، نمادها، امکانات و رویههای مشابهی را میان اعضایشان تشویق میکنند و هزینه مبادله ایدهها را کاهش میدهند. (دو پاراگراف اول این مقاله چنین کاهشی در هزینههای مبادله را شرح میدهد. گروهی از اقتصاددانان وجود دارند که این ابزارهای کاهش هزینه را مؤثر نمیدانند.) آنچه مردم به طور فردی یا جمعی تصمیم میگیرند که انجام دهند به طور اساسی از شیوة تصمیمگیری آنها متأثر میشود؛ و از این رو، چارچوب نهادیِ تصمیمسازی عامل مهمی در تبیین تغییرات درونزا است.
نهادها به ناچار آمیزهای از خیر و شر هستند. نقشههای شناختی، فروض تصمیمگیری، قوانین رویهای و موارد مشابه آنها لزوماً گذشتهنگر هستند؛ آنها تعریف مشکلات و فهرست واکنشها را به محیطهای گذشته ربط میدهند و دامنه آزمون را محدود میکنند. در برخی شرایط آنها ممکن است گمراهکننده باشند: چه کسی به تلفن احتیاج پیدا میکند وقتی که سیستم تلگراف امکان ثبت همه پیامها را فرآهم میکند؛ چه کسی به فتوکپی نیاز دارد وقتی نسخهها از طریق کاربون در حین تایپ کردن تولید میشود؟ (گارود و همکاران، 1997). اما آنها (نهادها) با به کارگیری منطق تناسب ، برخی منافع ابتکار را نادیده میگیرند، و آن را برای دیگر استفادهها رها میکنند. آنها به مردم اجازه میدهند منطق نتیجهگرا را به کار گیرند که برای تصمیمگیریهای مستدل لازم است یا به مردم اجازه طرح حدسهایی جسورانه را میدهند که فراتر از هر دو منطق فوق است. یک نوآوری معنادار میتواند از طریق کنار زدن قسمتی از چارچوب نهادی، یا از طریق کنکاشی هوشمندانه برای به کاربردن قواعد و آداب و رسوم، بیرون از محدودههای شناختهشدة آنها، تولید شود. همانطور که جی کی چسترتن تأکید میکند "انسان باید در قبال خیلی از امور جزم اندیش باشد. در غیر این صورت، هرگز فرصت اعمال مرام و مسلک خاص خود را نخواهد داشت".
2-2 چرا بازارها؟
در غالب علم اقتصاد اولاً بازارها به عنوان یک امر طبیعی مفروض تلقی میشود؛ ثانیاً اگر کالایی وجود داشته باشد، آنگاه بازاری هم وجود دارد؛ و ثالثاً دستهبندی کالاها قسمتی از دانسته طبیعی تحلیلگر است. در تحلیل آن دسته از مشکلات اقتصادی که مرتبط با بازارهای مفقوده است (مانند کالاهای عمومی و آثار خارجی قیمتگذاری نشده ) اولین وظیفه این است که توضیح داده شود چرا تشکیل چنین بازارهایی شکست خورده است. اما بازارها خود در زمرة کالاها هستند (کالاهایی که مکتب اتریشی آنها را نظمی از مرتبة بالاتر مینامد و آنها را ابزارهای غیر مستقیم ارضای بشر تلقی میکند) و ما میتوانیم درباره هزینهها و منافعشان تحقیق کنیم. ما با آخرین موضوع شروع میکنیم. در اقتصادی که در تعادل اَروـ دبرو فعالیت میکند، هیچ یک از بازارها باز نیست. در آن تحلیل تا زمانی بازارها لازم هستند که از مجموعهای از قراردادها حمایت کنند که وجود آن قراردادها برای رسیدن به تعادل لازم است؛ هرگاه بر روی مجموعة سازگاری از قراردادها (که همه زمانها و همه شرایط محتمل الوقوع را پوشش دهد) توافق حاصل شد، هیچ کس به بازارها هیچ نیازی نخواهد داشت. بازاری که تسویه شده باشد بازاری است که بسته شده است. مدل اَروـ دبرو به ما نشان میدهد که دنیا باید چگونه باشد تا بازارهای دائمی ضرورتی نداشته باشد. همچنین، به شکل بیقید و شرط به ما نشان میدهد که برای دور ماندن از مشکلات کینزی دنیا چگونه باید باشد (هان ، 1984، ص65). بازار انعقاد قراردادهای جدید را تسهیل میکند؛ بنابراین اولین الزام وجود بازار این است که افرادی وجود داشته باشند که هنوز همة کارشان تمام نشده باشد یا اینکه بخواهند برخی از توافقهایی را که پیش از این انجام دادهاند، تغییر دهند. بازار تنها در شرایط عدم اطمینان و تغییر، کالا محسوب میشود؛ میتوانیم بگوییم در این شرایط، بازار جانشین انتظارات عقلایی میشود.
تمایل برای انجام توافقات جدید به طور خودکار متضمن تمایل برای استفاده از بازار نیست، به شرطی که بازار را ترتیبی نهادی بدانیم، نه آن طور که در اکثر تحلیلهای اقتصادی دیده میشود، آن را یک افسانة تحلیلی مناسب به حساب آوریم (مانند طرز تلقی از بنگاه). بسیاری از این توافقات در نتیجه مذاکره خصوصی انجام میشود. اما مذاکره در مورد دنبالهای طولانی از توافقهای خصوصی، برای مدیریت انتقال داوطلبانه تعداد زیادی از بستههای حقوق مالکیت، نیازمند زمان زیاد و مشکلات فراوان است. کوز (1937) ذیل عنوان هزینههای استفاده از ساز و کار بازار توجه محققان را به هزینههای یافتن شرکای بالقوة تجاری و چانهزنی با آنها جلب کرد؛ اما چون هدف وی مقایسه هزینههای استفاده از سازوکار بازار با هزینههای مدیریت کردن منابع در درون یک بنگاه بود، به این نکته توجه نکرد که هزینههای یافتن و چانهزنی با شرکا، بدون حمایتِ نهادهای بازار ممکن است چقدر [زیاد] باشد. آنچه یک بازار را مفید میسازد توانایی بالقوة آن در فراهم کردن زمینه تنظیم تعداد زیاد مبادلات و انجام آنها با کمترین هزینه، نسبت به زمانی است که آن بازار، وجود ندارد. بازار منبع هزینههای مبادله نیست، بلکه وسیلهای برای کاهش دادن هزینههای مبادله نسبت به شرایط نبود بازار است. (در نظریه تعادل عمومی، هزینههای تحلیلیای که توسط نهاد بازارِ (حراجگذار والراسیِ مفروض) صرفهجویی میشود، مثال مناسبی را برای نظریهپردازان فراهم کرده است.) با توجه به اینکه اقتصاد خرد متعارف، به هزینهها و منافع فرآیند مبادله به صراحت نمیپردازد، نظریهای هم درباره مبادله ندارد. دربارة محتوای نظریة اقتصادیای که در آن تولید هزینهای ندارد، چه میتوان گفت؟
"تعداد زیاد" مسألهای مهم است، زیرا نهادهای یک بازار مجموعهای جهتدار از کالاهای سرمایهای غیرمادی و مکمل را فرآهم میآورد که هزینه مستقیم مبادلات فردی را کاهش میدهد، دقیقاً همانند حالتی که پیکربندی جهتدار (هدفمند) کالاهای سرمایهایِ فیزیکی و مکمل هزینه مستقیم ساخت محصولی واحد را کاهش میدهد. اینکه سرمایهگذاری در کالاهای سرمایهای چقدر با هر یک از این اهداف همسو است، به انتظارات بالقوه سرمایهگذار بستگی دارد. اما از آنجا که تشکیل دادن یک بازار هزینههای انجام معامله را برای همه معاملهکنندگان کاهش میدهد، بنابراین این نهادها مشخصههای کالاهای عمومی را دارند و برای تبیین چگونگی تطور بازارها باید بیان شود که چگونه این ذخیرة سرمایه مکمل انباشته میشود.
گاهی سرمایهگذاری لازم را کسانی انجام میدهند که انتظار دارند از طریق گرفتن هزینه از کاربران، سود خود را به دست آورند. برای نمونه در ابتدا پادشاه، مسئولان شهری یا اتحادیههای تجاری و سپس افراد یا شرکتهای خصوصی ساختمانهایی مانند بورس غلات ساختند تا معاملهکنندگان بالقوه در آنجا یکدیگر را ملاقات کنند و مطابق با رویهای خاص به تجارت بپردازند، یا به افتتاح روزنامة خبری کوچکی ]همانند نشریههای تبلیغات بازرگانی[ پرداختند که متقاضیان بتوانند با پرداخت هزینة مورد نظر، مبادلات مورد علاقة خود را به دیگران اعلام کنند. بورسهایی که برای سود سازماندهی میشوند هنوز هم برای بسیاری از معاملات مهم است و آگهیهای تجاری طبقهبندی شده در روزنامهها (که بسیاری از آنها مجانی توزیع میشود) دستة مهمی از نهادهای بازار است که هزینههای معاملهگران را تا حد قابل ملاحظهای کاهش میدهد و به تهیهکنندگان این نهادها اجازه میدهد از استفادهکنندگان فقط به اندازهای هزینه دریافت کنند که هزینههای خود را پوشش دهند. البته چنین بازارهای متمایزی که برای کسب سود مستقیم از ارائه خدمات مبادلهای سازماندهی شده است، موضوع این مقاله نیست.
3-2 ساختن بازارها
بدیهی است که اکثر بازارهای امروزی مظهر فیزیکی واحدی ندارند (اگرچه اغلب، مکانهای کاملاً شناخته شده و زمان منظمی برای شروع به کار دارند)، و همچنین ممکن است بدیهی تصور شود که برخلاف سازمانهای طراحی شدهای مانند بنگاه، بازارها در نتیجه رفتار غیرارادی انسانها تطور یافتهاند. این درست است که بازارها محصول فرآیندهای تطوری هستند و پیامد طراحی نشدة رفتار عوامل انسانی هستند، اما این درست نیست که هیچگونه طرحی نیز در تنظیم سنجیده و حساب شدة تعهدات منابع به منظور خلق ترتیبات نهادی خاص وجود ندارد که هزینههای مستقیم مبادلات منفرد را کاهش دهد. ]اینکه تصور شود بازارها پیامدهای طراحی شدة رفتار افراد است[ عیناً مشابه آن است که تصور شود وضع کنونی هر بنگاهی که برای مدتی فعالیت داشته، دقیقاً همان گونه است که مؤسسین بنگاه در نظر داشتهاند؛ اما در واقع این طور نیست. بیشتر سرمایهگذاریهایی که برای ساختن بازاری خاص صورت میگیرد را کسانی انجام میدهند که انتظار دارند در یک طرف یا هر دو طرف آن بازار، معاملهگرانی بزرگ باشند و بنابراین انتظار دارند سهم قابل توجهی از سود را به دست آورند تا بر عهده گرفتن سهمی قابل توجه از هزینههای ساختن بازار نیز برای آنها توجیهپذیر باشد. انگیزه آنها برای خلق این کالا (بازار) که نظم خاصّی است از مرتبهای بالاتر، در کسب منافع تجاری بیشتری نهفته است که آنها انتظار دارند برای خودشان باقی بماند.
کاسن (1982، ص 164) موانع اولیه تجارت را به طور خلاصه این گونه ذکر میکند: فقدان تماس میان خریداران و فروشندگان، عدم شناخت نسبت به خواستههای متقابل ، عدم توافق بر سَر قیمت، نیاز به معاملة حقّ قانونی نگهداری از کالاها ، عدم اطمینان از انطباق کالاها با مشخصات ]اعلام شدة آنها [و عدم اطمینان از امکان استرداد کالا در صورت بروز تخلف. مجموع اثر همه این عوامل باعث میشود هزینههای مبادلة قابل توجهی بر سود بالقوة خریدار و هزینههای مستقیم تولید تحمیل شود. به نظر کاسن تشکیل بازاری که در آن این هزینههای مبادلات به طور چشمگیری کمتر باشد وظیفه (کارکرد) خطیر نوترکیب سازان است. کاسن تأکید میکند که مؤثرترین روش برای غلبه بر موانع تجارت، پیش بردن مبادله به مبادله امور نیست بلکه انجام سرمایهگذاریهای اساسی برای تشکیل سیستمی از آداب و رسوم و قواعد است. بنابراین وی ساختن بازار را با تشکیل کسب و کاری جدید مرتبط میسازد که بر پایة محصولی جدید استوار است. هرگاه ارزیابی نوترکیبساز از ارزش فرصت تولیدی خاصی بیشتر از ارزیابی خریدار آتی حقوق این فرصت باشد، که معمولاً هم این گونه است، هزینههای توسعه این فرصت فقط میتواند با تأسیس کسب و کاری بازیافت شود که به سرمایهگذاری بیشتری نیاز دارد. سپس آنچه تولید میشود باید فروخته شود، که این کار باز هم به سرمایهگذاری بیشتری نیاز دارد. این سرمایهگذاری برای خلق بازاری جهت به بهرهبرداری رساندن سرمایهگذاریهای گذشته است.
بنگاهها به دنبال خلق بازاری برای محصولاتشان هستند و برای این منظور سعی میکنند معاملة افراد با بنگاه را تسهیل کنند. و علاوه بر این لازم است از ابتدا عرضه کننده به مجموعهای از امور متعهد باشد تا به خریداران بالقوه کمک کند که مدلهای ذهنی تصمیمسازیشان را به نفع خرید از بنگاه اصلاح کنند. لوازم دستیابی به این نتیجهگیری از تحلیل راجرز (1983) درباره عوامل مؤثر بر انتشار نوآوری روشن است. علاوه بر مزیت نسبی محصول جدید که خودش ممکن است چند بعدی باشد و اهمیت و ارتباط این ابعاد با موضوع نیز از نظر مشتریان بالقوه با هم فرق داشته باشد، راجرز مشکلات بالقوه مربوط به پیچیدگی محصول، سازگاری آن با شیوه زندگی فعلی و طرز فکر مصرفکنندگان، ابزارهای برقراری ارتباط و ترغیب مشتری، و درجه تعهد مورد درخواست مصرفکنندگان برای نمونهگیری محصول را از عوامل مؤثر بر نوآوری میداند. مثال رایانههای تجاری اولیه، همه این مشکلات را نشان میدهد. (از آنجا که این مثال رخ داده و قابل مشاهده است) درک این مطب آسان است که چرا قابلیتها و روابط تثبیت شدة شرکت "آی بی ام" به آن شرکت امتیازات اساسی داد تا بتواند ]برای خود[ چنان بازاری بسازد. پذیرش کمک عرضه کنندگان، از طرف مشتریان آنها، موضوعی بسیار مهم است. این مطلب دلیلی است بر تأکید قبلی این مقاله بر تکیه گسترده بر بازنماییها و رویههایی که از دیگران اقتباس میشود.
ارتباط میان شناخت و نهادها برای توضیح چگونگی ساختن بازار حیاتی است. هر صاحب کسب و کاری در توسعة سازمان و بازار خاص خود، بر اساس نهادهای آن اجتماعی برنامهریزی میکند که در آن فعالیت میکند و سپس از طریق ترکیبی از تصمیمات ارادی و آگاهانه و پیامدهای ]طراحی نشده[ تعاملات روزمره، آداب و رسوم و قواعدی را توسعه میدهد که برای هماهنگ کردن فعالیتهایش و سازگار نمودن آنها با فعالیتهای عرضه کنندگان نهادهها و مصرف کنندگان محصولات سودمند است. البته همه کسب و کارها نمیتوانند برای خلق مجموعة مناسبی از نهادها مدیریت لازم را اعمال کنند و در نتیجه از گردونه خارج میشوند. به وضوح، کسب و کارهای موفق آنهایی هستند که رقبایشان به دنبال کپی برداری از روشهای آنها هستند ـ هم در مدیریت درونی سازمان و هم در ساختن بازارها ـ و تلاش میکنند خود را با آنها منطبق کنند. موضوع ویژة مورد علاقة مقاله این است که رویههای جاافتاده (روالهای) بازارهای جدید و موفق را، دیگر بازارها چگونه اقتباس میکنند. وقتی که تعداد معناداری از مردم درک کنند که ترتیبات نهادی جدید مفید است، بنگاههای دیگر نیز به دنبال روشهای مشابهی برای تسهیل مبادلات خودشان میروند. به این ترتیب، سرمایهگذاری موفق یک نوآور، آثار بیرونیای تولید میکند که این آثار بیرونی یک مشخصة مهم شکلگیری و تطور نهادی است؛ مشتریانی که خود را با ترتیبات جدید منطبق کردهاند درمییابند که مبادله با دیگر عرضهکنندگان نیز به این روش آسانتر است، و سایر عرضهکنندگان نیز میتوانند از تجربیات بنگاههای پیشرو در طراحی روشهای تشویقی مبادلات استفاده کنند.
این گونه گسترش یافتن دامنه مبادلات بازار، سازندگان اولیه بازار را منتفع میسازد؛ به راستی، نوآوران نه تنها با این امید دیگران را تشویق میکنند تا در خلق بازار جدید مشارکت کنند و در هزینهها شریک شوند بلکه هدف آنها بهرهمند شدن از بازدهی فزاینده ناشی از گسترش بازار نیز هست. هر یک از الگوهای فعلی ترتیبات نهادی از ایدهای برای خلق بازار برای یک کالا یا خدمت خاص، یا از ایدهای برای کاهش هزینههای مبادله یا از ایدهای برای خلق منافع مبادله نشأت میگیرد و معمولاً با نوع جدیدی از محصول (مانند تولید انبوه اتومبیل یا رایانههای شخصی) یا طبقه جدیدی از مصرفکنندگان (مانند کشاورزان آمریکایی که از مراکز خرید فاصله دارند یا خانوادههایی که کلیه اعضای آن کار میکنند و استطاعت و تمایل خرید غذاهای آماده دارند) ارتباط دارد. بعید است کسی بتواند نتیجه نهایی را پیشبینی کند؛ زیرا نتیجه نهایی، محصول تعامل برنامههای بسیاری است که در قسمتی متضاد و در قسمتی دیگر مکمل یکدیگرند. اما چون پیشبینی امری قمارگونه است، ما برای توضیح نتایج نه تنها باید به نتایج غیرارادی و پیامدهای ناخواسته برنامهها توجه کنیم بلکه باید متوجه برنامههایی نیز باشیم که آن پیامدها را تسریع میکنند.
دراکر (1964، ص 64) هدف کسب و کار را خلق مشتری تعریف میکند، مشتریای که خرید از آن عرضهکننده را ادامه میدهد. چنین رابطه مستمری (آن گونه که تجربه نشان داده است) هزینههای مبادلات بعدی عرضهکننده را کاهش میدهد و به وی کمک میکند تا هزینههای سرمایهگذاریاش را برگرداند؛ اما این رابطه، سود عمدهای نیز برای مصرفکننده دارد؛ زیرا به مصرفکننده اجازه میدهد مدیریت مبادلات آتی از این نوع را به رویههایی جاافتاده مبدل کند و هزینه آن مبادلات را کاهش دهد ـ به ویژه همانطور که بعداً خواهیم گفت هزینه فرصت شناخت را کاهش میدهد. مارشال (1919، ص 182) بیان میکند که «تقریباً هر کسی بازارهای «ویژهای» دارد؛ یعنی هر کس با افراد یا گروههایی از مردم به گونهای تماس نزدیک دارد: دانش و اعتماد دو جانبه، او را به آنها و آنها را به وی نزدیک میکند به گونهای که این ارتباط نسبت به ارتباط با غریبهها ترجیح داده میشود... . او انتظار ندارد قیمتهای بهتری را از مشتریان خود [در مقایسه با دیگران] دریافت کند. اما انتظار دارد [کالاها و خدمات خود را] راحتتر به آنها بفروشد زیرا مشتریان او را میشناسند و به وی اعتماد دارند.» بنابراین هزینههای مبادله برای هر دو طرف این رابطة ویژه، کاهش مییابد. در نتیجه، هیچ یک از طرفین مبادله تمایلی برای برهم زدن آن ندارند.
3. پیامدهای تطوری بازارها
1-3 تولیدکنندگان
زیاد بودن حجم مبادلات در یک اقتصاد پیشرفته نتیجة تغییر در داشتههای اولیه نیست، بلکه نتیجة تقسیم کار است؛ و آنهایی که بیشترین وابستگی را به کارایی مبادلاتی در یک کالای خاص دارند آنهایی هستند که چه به عنوان تاجر و چه به عنوان تولید کننده در آن کالا تخصص یافتهاند. همانطور که مارشال (1919، ص 271 ـ 274) اشاره میکند، اینها افرادی هستند که بیشترین انگیزه را برای سرمایهگذاری در توسعه یک بازار خاص دارند. یکی از معروفترین اصول آدام اسمیت این است که "تقسیم کار را اندازه بازار محدود میکند" (اسمیت، b1976، ص 31)؛ با کاهش هزینهای که مصرفکننده در انجام یک مبادله متحمل میشود (شامل پول، زمان یا زحمت)، عرضهکننده میتواند انتظار داشته باشد که آن بازار گسترش یابد و امکانات جدیدی برای تقسیم کار به وجود آید. بنابراین سادهتر کردن خرید برای مصرفکننده کمکی مهم برای پیشرفت اقتصادی است که از طریق بازدهی فزاینده صورت میگیرد؛ و از آنجا که پیشرفت شامل تغییرات کیفی و انحراف از تعادل است (یانگ ، 1928، ص 528)، نیاز مستمری برای یافتن روشهای سازماندهی دستههای جدید مبادلات وجود دارد. «یافتن بازار یکی از وظایف فعالیتهای مولد در دنیای پیشرفته است» (یانگ، 1928، ص 536). پیش از این مطرح شده است که «نظریه رقابت انحصاری» چمبرلین (1933) نظریة جستجوی مصرفکنندگان است (رابینسن ، 1970)، و چندلر (1977 و 1990) برای توسعه کسب و کارهایی با مقیاس بزرگ بر اهمیت سرمایهگذاریها در بازاریابی تأکید میکند، همان طور که بر اهمیت ساخت و تولید و مدیریت سازمان تأکید میکند.
مارشال (1920، ص500) دریافت که هر کسب و کاری نیاز دارد یک سازمان درونی و یک سازمان بیرونی ایجاد کند تا این دو سازمان در کنار هم چارچوبهایی برای مدیریت و توسعة کسب و کار فراهم کنند. سازمان بیرونی تنها وسیلة کاهش هزینههای مبادلة تولیدات و خدمات شناخته شده و از قبل تعریف شده نیست. همانطور که مارشال اشاره میکند، سازمان بیرونی برای تغییر کیفی که یانگ تأکید میکند دو کمک اصلی فرآهم میآورد. سازمان بیرونی محیطی را برای انتخاب کردن فراهم میکند که در آن هر بنگاه میتواند محصولات جدید یا ابزارهای جدید بازاریابی را در معرض آزمون بگذارد. همچنین امکان دسترسی به دانشی را فراهم میکند که این آزمونها بر پایه آن بنا شده است. قیمتها برای این تغییر کیفی حساب شده آمارههایی ناکافی هستند. تصادفی نیست که نظریههای اقتصاد خردِ بازارهای ذرهای که فاقد سیمای نهادی است، مبنایی سست در تحلیل نوآوری در تولید به حساب میآید.
این بازشناسی مارشال که بیشتر تولیدکنندگان هم در یک بازار عمومی و هم در یک بازار مخصوص به خود فعالیت میکنند، ابهام در تعاریف بازار را نشان میدهد. این ابهام در میان معرفیهای تحلیلی امروزینِ بازارها با اقبال همراه نبوده است؛ اما برای اقتصاددانان تطوری بازشناسی سودمند و دقیقی است. دو علت مرتبط با یکدیگر موجب چنین ابهامی شده است: عرضه محصولات و نهادهای بازار. محصولات تولیدکنندگان رقیب هر چقدر هم که به یکدیگر شبیه باشد، به ندرت در نظر همه مصرفکنندگان بالقوه یکسان است. همچنین آداب و رسوم و قواعدی که مبادلات میان تولیدکنندگان مختلف و مصرفکنندگان را کنترل میکند مشابه نیست. با این حال، چنین وضعی مدلسازی آن را به عنوان تعادل رقابت انحصاری توجیه نمیکند. همانطور که مارشال اشاره میکند، این نوع متمایز بودن موجب افزایش قیمت نمیشود، بلکه هویتی ]برای تولید کنندگان[ فراهم میکند که مبادلات را تقویت مینماید و نوعی تماس ]بین تولید کنندگان و مصرف کنندگان[ به وجود میآورد که سرمایهگذاری در کالاها و خدمات جدید را امکانپذیر میسازد. علاوه بر این، همانطور که انگیزههایی برای متمایز شدن به منظور جلب و نگهداری مصرفکنندگان وجود دارد، همچنین به دلایل شناختی و نیز مالی، انگیزههایی قوی برای پیروی از ایدههای موفق در زمینة تولیدات و نهادهای بازار نیز به چشم میخورد. همانند همه ابداعات، برقراری تعادل میان تازگی و استمرار برای موفقیت حیاتی است. البته موفقیتآمیز بودن یک تعادل از شرایطی به شرایط دیگر ـ همانطور که به عیان دیدهایم ـ چنان فرق دارد که پیشبینی آن آسان نیست. فرض اینکه هر ورود جدید موفقیتآمیزی، به نوعی، تعریف محصول یا نهادهای یک بازار (یا هر دو) را تغییر میدهد اصل عملی خوبی است ـ زیرا آنها اغلب به یکدیگر وابستهاند.
نوترکیبسازی که نتواند راهی برای کاهش موانع تجارت پیدا کند، ممکن است در معرفی محصول جدیدی که خلق کرده است، ناتوان باشد. شومپیتر (1934، ص 85) از این حالت با عنوان "توهم ابتکار" یاد میکند. منگر ([1871] 1976) بیان میکند که انتخاب کالاها به منظور تولید تجاری، تحت تأثیر قابلیت عرضه آنها در بازار است. به طوری که وی یک فصل کامل را به آن اختصاص میدهد، اما به جای این که تحلیل را با بیان علت بازارسازی ]برای محصول[ ادامه دهد، بر جایگاه بسیار مهم پول به عنوان وسیله کاهش هزینههای مبادله تأکید میکند. ما در قسمت پایانی این مقاله اهمیت پول را از دیدگاه مصرفکننده توضیح خواهیم داد.
قابلیت عرضه در بازار، مشخصه ذاتی و سادة دسته خاصی از کالاها نیست، بلکه به عمل انسان بستگی دارد. مارشال (1919، ص181) بیان میکند که تقسیمبندی میان هزینههای تولید و بازاریابی امری نسبتاً اختیاری است: طراحی محصول و فرآیند ساخت و تولید با هزینههای مصرفکننده و عرضهکننده برای بررسی و تصمیمگیری درباره مبادلهای ویژه بیارتباط نیست. از طرفی سازمان مبادله نیز با معیار طراحی بیارتباط نیست. قابلیت محصول در عرضه به بازار به همسویی محصول، مشتری و نهادهای بازار بستگی دارد و این همسویی میتواند از هر جهتی تحت تأثیر قرار گیرد. این وضعیت حتی در مورد فعالیتهای خدماتی بیشتر مصداق دارد. برای مثال اگر فردی به تغییرات نهادهای بازار در حوزة خدمات مالی نگاه کند، روشن است که محصولات و همچنین نهادها تغییر کردهاند و توسعه فنآوری جدید مبادله، عامل توانمند کنندة اولیه برای این تغییرات بوده است. این چیز جدیدی نیست: مارشال (1920، ص
674-675) مشاهده کرد که عوامل اصلی در پیشرفت اقتصادی بریتانیا، توسعه حمل و نقل و ارتباطات بوده است که با کاهش هزینههای ترتیب دادن و اجرای مبادلات، زمینههای تخصصی شدن و ادغام را در اقتصاد آن کشور افزایش داده است.
فراهم بودن زمینه برای نوآوریهای اساسیِ عرضهکنندگان در سازمان مبادلات را پیشرفتهایی مانند خرده فروشی سلف سرویس، فروشگاههای بزرگ و فروش تلفنی بیمه نشان میدهد؛ هماکنون دلایل بیشتری درباره ظرفیت بالقوه اینترنت برای کاهش هزینههای مبادلات فردی وجود دارد. این ابداعات معمولاً شامل جانشینی هزینههای سرمایهای به جای هزینههای جاری میشود و اغلب به شکل سرمایهگذاری در دانش محقق میشود که میتواند به ارزانی در جای دیگر استفاده شود. هر یک از این پیشرفتها مستلزم تغییر اساسی در قواعد و آداب و رسوم بوده است که لازمة آن سرمایهگذاری اساسیِ فروشندگان نوآور است. همانطور که قبلاً گفتیم، شکلگیری و تطور نهادهای جدید بازار از طریق سازگار شدن و تغییر و تبدیل بنگاهها با ترتیباتی حاصل میشود که قبلاً توسط رقبا به صورت موفقیت آمیز به کار گرفته شده است.
2-3 مصرفکنندگان
در مقدمه این مقاله محدودیتهای شناختی بشر و اهمیت بازنماییهای درونی و نهادهای بیرونی را در اقتصادی کردن این منابع کمیاب بیان کردم. این ساختار پیچیده الگوها و رویهها که توسعة بخشی از آن از طرف خود ما بوده و بخش دیگر آن از سایرین اقتباس شده است، سرمایه شناختی ما را فرآهم میآورد. در جامعهای که در آن به شدت وابستگی متقابل وجود دارد، نهادهای بازار با دانش مفیدی که درباره چگونگی انجام دستههای خاصی از مبادلات در اختیار ما قرار میدهند، کمککنندگان اساسی به این سرمایه هستند. آنها چیزی را میسازند که میتوانیم ـ با اقتباس از مارشال ـ آن را "سازمان بیرونیِ" شخصی خود بنامیم. آنچه برای مصرفکنندگان ارزشمند است سهم اصلی تولیدکنندگان در توسعه این نهادها است، که از طریق انگیزههای تولیدکننده برای آسان کردن خرید آنچه باید عرضه کند، برانگیخته میشود. مبادلات مکرّر در بازارهای خاص، به قوانین آزمون شدة عملی میانجامد. رقابت از طریق شناسایی کسانی که به ما خوب خدمت ارائه میدهند (هایک ، 1948، ص97) به آسان شدن تصمیمگیریهای ما کمک میکند. هزینههای مبادله احتمالاً در بازارهایی که تعداد مبادلات کمتری دارند بیشتر است، در نتیجه در این بازارها آزادی عمل بیشتری برای عرضهکنندگان وجود دارد تا از طریق برعهده گرفتن برخی از هزینهها (مانند نمایش رایگان محصول، بهکارگیری آزمایش محصول در خانه و ارائة تضمینهایی برای بازپس دادن هزینة خرید) منفعت کسب کنند. ابتکار تولیدکنندگان خطر دستکاری را به همراه دارد که گاهی جالب و تماشایی است؛ اما ما باید به خاطر داشته باشیم که تشکیل دادن نهادهای بازار، امکان توسعه یافتن مهارتهایی را در انتخاب کالاها به وجود میآورد. البته نهادها مهارت انتخاب همه تولیدات را ایجاد نمیکنند، اما نسبت به زمانی که مجبور بودیم زمان بیشتری را برای تنظیم مبادلات صرف کنیم، برای کالاهای بیشتری مهارت انتخاب ایجاد میکنند.
در اینجا ما باید به توضیح منگر رجوع کنیم که پول را به دلیل حذف نیاز به تهاتر، وسیلهای برای کاهش هزینه مبادله دانسته است. پول به روشنی موجب صرفه جویی در زمان و منابع شناختی میشود؛ اما به تشکیل سیستم دقیقی از قیمتهای پولی میانجامد و نهادی است که نه تنها فرآیند مبادله را تسهیل میکند، بلکه همان طور که مارشال به خوبی به آن اشاره کرده است، مقیاسی عددی فرآهم میآورد که میتوانیم ارزش هر محصول ویژهای را با آن ارزیابی کنیم. سیستم قیمتهای پولی به ما کمک میکند تا بدون نیاز به مقایسه مستقیم کالاهایی که نیازهای متفاوتی را برآورده میسازند، الگوی منسجمتری از مصرف را توسعه دهیم. در اقتصاد خرد نقش قیمتها به عنوان آداب و رسوم بسیار دستکم گرفته شده است. در اقتصاد کلان نیز این نقش دستکم گرفته شده است. از آنجا که چون توالی تغییرات در سطح قیمتها از طریق تغییر در تک تک قیمتها اتفاق میافتد، این تغییرات مفید بودن این آداب را کاهش میدهد و بنابراین مردم باید قدرت شناختیشان را به جای تفسیر از طریق رویههای جاافتاده، به تفسیر قیمتهای خاص اختصاص دهند. بنابراین مردم کمتر به افزایش مهارتهای خود در مصرف کردن توجه میکنند. لذا از آنجا که ثبات قیمت، کمکی برای انجام انتخاب کارا است، تورم عقلانیت انتخابها را کاهش میدهد.
در متن حاضر، دو کارکرد سازمان بازار مهم است. کارکرد اول که کارکرد بلاواسطهای است، اعتماد دادن به ما در مورد قابلیتهای مبادلهایمان است. سازمان بازار به ما اجازه میدهد تا فعالیتهای مصرفی خود را بر اساس این فرض برنامهریزی کنیم که برای انجام دادن مبادلات ضروری، مشکل خاصی وجود ندارد. اهمیت این اعتماد زمانی آشکار میشود که به طور استثنایی برنامهها ما را ملزم به مبادله در بازاری کنند که درباره آن تجربهای نداریم و همچنین دلیل خوبی نداریم که باور کنیم شبیه هر بازار آشنای دیگری است. ولی کاملاً برخلاف این، مجموعه کارا و شناخته شدهای از نهادهای بازار، امکان دسترسی به عرضهکنندگانی را فراهم میآورند که میتوانند آنچه را که نیاز داریم تأمین کنند. کارکرد دوم غیر مستقیم است: سازمان بازار به ما اجازه میدهد مبادلات را به راحتی انجام دهیم و قدرت شناختیمان را برای دیگر استفادهها بکار بریم. چون دیگر نیاز نیست درباره چگونگی انجام مبادله به دقت فکر کنیم، میتوانیم با دقت بیشتری درباره آنچه که میخواهیم مبادله کنیم و استفادههایی که از خریدهایمان به عمل آوریم، فکر کنیم.
افراد و خانوارها به عنوان تولیدکنندگان فعالیتهای مصرفی ملاحظه میشوند. البته مفیدتر است به جای تلاش برای تحلیل کردن این فعالیتها با کمک یک تابع تولید خانوار، از طریق جعبه تحلیلی (یا نهادها) که توسط آن واژه بیان میشود، از پنروز (1959) و ریچاردسن (1972) پیروی کنیم که فعالیتها را با قابلیتها یا مهارتها و فوت و فن چگونگی انجام دادن کارها مرتبط کردهاند (برای مطالعه بیشتر لوزبی، 1998 را ببینید). فعالیتهای مصرفی به قابلیتهای مصرفی نیاز دارد. قابلیتها در واژهشناسی مکتب اتریشی، کالاهایی هستند که نظمی از مرتبة بالاتر دارند و بعضی کالاهای مرتبه اول را دستیافتنی میسازند. آنها همچنین کالاهایی سرمایهای هستند که به سرمایهگذاری و تخصیص منابع کمیاب احتیاج دارند. نهادهای باثبات که در میان آنها نهادهای بازار اهمیت دارد، دیگر تقاضاهای ]موجود[ برای این منابع را کاهش میدهد و بدین ترتیب توسعه قابلیتهای مصرفی بیشتر را امکانپذیر میسازد.
در واقع، مردم کالاها یا مشخصههای آنها را مصرف نمیکنند، بلکه سعی میکنند نیازهایشان را تأمین یا مشکلاتشان را حل نمایند. در این فرآیند آنها کالاهای جدیدی برای خودشان خلق میکنند. دراکر (1964، ص87) مدتها پیش اظهار کرد که "مشتریان به ندرت چیزی را خرید میکنند که صاحبان مشاغل گمان میکنند موفق به فروش ]فراوان از[ آن خواهند شد"، زیرا مشتریان و تولیدکنندگان به روشهای متفاوت درباره مشکلات مختلف میاندیشند. همچنین میتوان از قول منگر اضافه کرد که مشتریان مختلف که در ظاهر به انجام مبادلات یکسانی تمایل دارند، اغلب کالاهای متفاوتی میخرند. این دلیلی عمده است که چرا تعریف کالاها و بازارهایی که کالاها در آنها مبادله میشوند مبهم است. مشخص کردن فهرستی از کالاها، در همان شروع تحلیل، یکی از خصایص مهم تطور اقتصادی را از آن سلب میکند. برای انجام انتخابهای مصرفی مؤثرتر و استفادة کارآمدتر از محصولات و خدمات به بیش از کسب اطلاعاتی نیاز است، که از قبل میتوان مقدار صحیحی را به آنها نسبت داد. دستیابی به چنین اطلاعاتی مستلزم افزایش دانش است که آن هم به نوبة خود، قبل از تحقق، قابل دانستن نیست و مستلزم افزایش در مهارتها و نوع خاصّی از تواناییهای تصمیمگیری است. سرمایه مصرفی با شکلگیری ارتباطات و خلق الگوها ایجاد میشود. برخی از این الگوها و روابط اجازه میدهد گروههای خاصی از کالاها برای برخی مقاصد به صورت همگن به کار گرفته شود، در حالی که دیگر کالاها، مکملِ نزدیک هم خواهند بود. مشابه سرمایه فیزیکی، سرمایه مصرفی (و نیز همه اشکال سرمایه انسانی) به خوبی مناسب ادغام نیستند. موضوع مهمّ، بحث ساختار و جهتگیری سرمایه مصرفی است. توسعه چنین سرمایهای به خصوص مشابه ویژگیهایی است که مارشال (1920، ص 318) در "قانون بازده فزاینده تصریح میکند: افزایش در نیروی کار و سرمایه عموماً به پیشرفت سازمان میانجامد و آن هم به نوبة خود کارایی نیروی انسانی و سرمایه را افزایش میدهد." (ابتکارات مصرفکننده در بیانچی ، 1998 بررسی شده است).
البته این سازمان بهبود یافته، چارچوبی را ایجاد میکند که آن چارچوب نمیتواند به طور سریع و اساسی تغییر کند؛ مکمل بودن شدید که کارایی را افزایش میدهد به احتمال زیاد قدرت انطباقپذیری را به استثنای بعضی موارد و مسیرهای خاص کاهش میدهد. بعضی تغییرها ارزش سرمایة مصرفی را از بین میبرد و حتی ممکن است سرمایه مصرفی در اثر این تغییرها منفی تلقی شود. در بیان شومپیتر (1934، ص 79 ـ 80) زمانی که تولیدکننده به واسطه روبهرو شدن با یک نوآوری مهمّ، به مخمصهای دچار میشود، "آنچه قبلاً کمک محسوب میشد، به یک مانع تبدیل میشود". ارزش اصطکاکی نهادها به اجتناب از چنین تخریبی کمک میکند. با این حال اگر اصطکاک خیلی زیاد باشد ممکن است با جلوگیری از تعدیل به موقع، موجب انباشت فشارهایی شود که در نهایت به تشدید تکانههای تخریب میانجامد که کفایت تولید کننده را تخریب میکند. توسعه مداوم قابلیتهای مرتبط نیاز به تغییر در جوی باثبات دارد. بدون تغییر تجربهای وجود ندارد تا به عنوان پایهای برای یادگیری استفاده شود و بدون یک چارچوب باثبات، تضمینی وجود ندارد که بتوان ارتباط صحیحی میان اعمال و پیامدهای آنها برقرار کرد به گونهای که با آینده مرتبط باشند. مناسب بودن نهادها، از جمله نهادهای تعداد زیادی از بازارها، برای حفظ این تعادل ]بین ثبات و تغییر[، تعیینکننده اصلی خط سیر تطوری است.
در یک اقتصاد در حال تطور نباید فرض کنیم که مجموعهای بدون تغییر از ترجیحات وجود دارد. محدودیتهای شناختی بیان میکنند که رتبهبندیهای رجحان فردی هرگز کامل نیست و (رتبهبندی رجحان) برای کالاها و خدماتی که قبلاً برای خرید به آنها توجه نشده، احتمالاً شکل نگرفته است. در مورد محصولاتی که برای اولین بار مورد توجه قرار میگیرد ـ به دلیل اینکه جدید هستند یا ما فکر میکنیم که به تازگی استطاعت خرید آنها را پیدا
کردهایم ـ اغلب شرایط اینگونه است که به جای اینکه رجحان، انتخاب را تعریف کند، فرآیند انتخاب رجحان را تعریف میکند (وو ، 1992). البته امکان هم دارد که تغییری در درآمد موجب تجدید نظر در قسمتهای اساسی شیوه زندگی و حتی روشهای فکر کردن ما درباره رجحان شود (مازلو ، 1970، ص 37). بخشی از این روشهای جدید فکر کردن ممکن است به خوبی از دیگران اخذ شده باشد. همانطور که ما در ابتدای این مقاله اظهار کردیم، بسیاری از قواعد و آداب و رسومی که دنبال میکنیم، ممکن است تحت تأثیر نهادهایِ بازارهایی باشند که در آنها انواع جدید مبادلات را انجام میدهیم.
4. نتیجهگیری
تطور سیستمهای اقتصادی به تمایل تغییر در میان افراد، در میان سازمانها و در میان ترتیبات نهادی وابسته است. نهادهای هر بازار چارچوبی را فراهم میآورد که در آن تغییراتی میتواند میان عرضهکنندگان صورت گیرد و [این تغییرات] میتواند با واکنش مصرفکنندگان، آزمون شود. واکنش مصرفکنندگان، شامل توضیح مستقیم و همچنین اطلاعات بالقوهای میشود که در تصمیمات خریدشان وجود دارد. نتیجه این آزمون، که توسط دیگر برخوردهای مستقیم میان خریداران و فروشندگان ـ به خصوص در بازارهای صنعتی که در این مقاله آگاهانه کنار گذاشته شده است ـ تکمیل میشود، مبنایی برای حدسهای آگاهانه (و نه انتخاب عقلاییِ) عرضهکنندگان دربارة محصولات یا خدمات جدید فراهم میآورد. در دسترس بودن بازارها، و بنابراین در دسترس بودن مبادلاتی که فقط با شناخت محدود انجام میشوند، مصرفکنندگان را تشویق میکند تا به یافتن راههای بهتری برای پاسخگویی به نیازهایشان توجه کنند. یافتن این راهها گاهی از طریق ابزارهای پیچیدهتر و حتی شناخت نیازهایی است که تا کنون نادیده گرفته شده، و گاهی از طریق خلق کالاهای جدید است. ابداعات مصرفکننده نیز به نوبة خود، به همراه بالا بردن قابلیتهای مصرفی، فرصتهایی را برای نوآوری عرضه کنندگان به وجود میآورد. پس بازار میدانی برای هماهنگ کردن توابع عرضه و تقاضای از پیش تعریف شده نیست. بازار مجموعهای نهادی از فرآیندهای شناختی است که عرضه و تقاضای آن به طور مداوم تغییر شکل میدهد (دوبیسون ، 1998، ص 86). عرضهکنندگان و مصرفکنندگان در شرایط و تفاسیرشان متفاوت هستند و این تفاوتها در گزینههایی که آنها میآفرینند و در انتخابهایی که از میان این گزینهها انجام میدهند، منعکس میشود. برخی نوآوریها ممکن است نیازمند خلق نهادهای جدید بازار باشد و به این ترتیب با اصلاح چارچوب بازار به بروز نوآوریهای بیشتر کمک کند. تطور اقتصادی، هم تطور در درون محدودیتهای نهادی و هم تطور نهادها را شامل میشود.
منابع
1. Bianchi M (ed) (1998) The active consumer. Routledge| London
2. Casson M (1982) The entrepreneur: an economic theory. Martin Robertson| Oxford
3. Chamberlin EH (1933) The theory of monopolistic competition. Harvard University Press| Cambridge| MA
4. Chandler AD (1977) The visible hand. Belknap Press| Cambridge| MA
5. Chandler AD (1990) Scale and scope. Belknap Press| Cambridge| MA
6. Choi YB (1993) Paradigms and conventions: uncertainty| decision – making| and entrepreneurship. University of Michigan Press| Ann Arbor.
7. Coase RH (1937) The nature of the firm. Economica N S 4: 386-405
8. Drucker PF (1964) Managing for results. Heinemann| London
9. Dubuisson S (1998) Codification et ajustement: deux moyens pour l’elaboration d’une memoire de l’organisation. le cas d’une activite de service. Revue Internationale de Systemique 12: 83-98
10. Garud R| Nayyar PR| Shapira ZB (1997) Technological innovation: oversights and foresights. Cambridge University Press| Cambridge
11. Hahn FH (1984) Equilibrium and macroeconomics. Basil Blackwell| Oxford
12. Hayek FA (1948) The meaning of competition. In: Individualism and economic order| pp 92-106. University of Chicago Press| Chicago.
13. Keynes JM (1937) The general theory of unemployment. Quarterly Journal of Economics 51: 209-223.
14. Lachmann LM (1986) The market as an economic process. Basil Blackwell| Oxford
15. Lesourne J (1992) The economics of order and disorder. Clarendon Press| Oxfrod
16. Loasby BJ (1998) The organisation of capabilities. Journal of Economic Behavior and Organization 35: 139-160
17. Marshall A (1919) Industry and trade. Macmillan| London
18. Marshall A (1920) Principles of economics| 8th edn. Macmillan| London.
19. Maslow A (1970) Motivation and personality| 2nd edn. Harper and Row| New York London.
20. Menard C (1995) Markets as institutions versus organizations as markets? Disentangling some fundamental concepts. Journal of Economic Behavior and Organization 28: 161-182.
21. Menger C ([1871] 1976) Principles of economics| translated by J. Dingwall and B.F. Hoselitz. New York University Press| New York.
22. Penrose ET (1959) The theory of the growth of the firm. Basil Blackwell| Oxford
23. Richardson GB (1972) The organisation of industry. Economic Journal 82: 883-896.
24. Robinson R (1970) Edward H. Chamberlin. Columbia University Press| New York
25. Rogers EM (1983) The diffusion of innovations| 3rd edn. Free Press| New York
26. Schumpeter JA (1934) The theory of economic development. Harvard University Press| Cambridge| MA
27. Smith A (1976a) The theory of moral sentiments| edited by Raphael DD| Macfie AL. Oxford University Press| Oxford
28. Smith A (1976b) An inquiry into the nature and causes of the wealth of nations| edited by Campbell RH| Skinner AS| Todd WB. 2 vol. Oxford University Press| Oxford
29. Woo HKH (1992) Cognition| value and price. University of Michigan Press| Ann Arbor
30. Young A (1928) Increasing returns and economic progress. Economic Journal 38: 527-542