hc8meifmdc|2011A6132836|PM_Website|tblnews|Text_News|0xfdff936500000000ca00000001000800
کشمکشهاى سیاسى ـ نظامى
قطب شاهیان با حکومتهاى هندو و مسلمان دکن
(از تأسیس حکومت قطب شاهیان تا سال 1000ق)
محمود صادقى علوى1
چکیده
پس از انقراض حکومت بهمنیان در دکن، پنج حکومت جدید بر ویرانههاى این حکومت تأسیس شد. یکى ازاین حکومتها، حکومت قطب شاهیان بود که توسط سلطانقلى قطب شاه در سال 918 ق بنیانگذارى شد.سلطانقلى پس از تأسیس حکومت، تصمیم گرفت قلمرو حکومتش را توسعه دهد. این امر، کشمکشهاىسیاسى و نظامى او را با همسایگانش در پى داشت. از آنجا که قلمرو حکومت قطب شاهیان از شمال وجنوب، مجاور قلمرو حکام هندو بود، سلطانقلى تصمیم گرفت تا جهت حملاتِ خود را به سوى سرزمینهندوها قرار دهد، اما حوادث بعدى سلطانقلى را مجبور کرد بهرغم میلش با حکّام مسلمان نیز وارد جنگشود. در دوره جانشینان او نیز این مناسبات سیاسى ـ نظامى با شدت و ضعف ادامه داشت و پیوسته برخى ازاین حکومتها علیه دیگرى با هم متحد مىشدند و این حکّام مسلمان در زمان حکومت ابراهیم قطب شاه باهم متحد شده، توانستند حکومت هندوى ویجانگر را منقرض کنند. گرچه پس از انقراض این حکومت نیزمجدداً اختلافات خود را از سر گرفتند تا اینکه تقریباً از اوایل دوران حکومت محمد قلى قطب شاه، دورهآرامش نسبى در دکن برقرار شد.
واژهگان کلیدى: قطب شاهیان، کشمکشهاى سیاسى ـ نظامى، دکن، عادل شاهیان و نظام شاهیان.
مقدمه
در آستانه زوال حکومت بهمنیان دکن (748 ـ 932 ق) پنج تن از امراى تابع این حکومت، هر یک در ناحیه تحتفرمان خود، داعیه استقلال کردند. حکومتهایى که این پنج نفر بر ویرانههاى مملکت بهمنیان بنیان گذاشتند، عبارتبودند از: عماد شاهیان برار2 (896 ـ 982ق)، برید شاهیان بیدر3 (892 ـ 1028ق)، عادل شاهیانبیجاپور4 (895 ـ 1097ق)، نظام شاهیان احمد نگر5 (895 ـ 1046ق) و قطب شاهیانگلکنده6 (918 ـ 1098ق).7
از میان این حکومتها نخست، احمد نظام شاه در سال 895ق در احمدنگر اعلام استقلال کرد. طبق گزارش برخىمنابع، او دیگر حکام تابع بهمنیان را ترغیب کرد تا در مناطق تحت نفوذ خود اعلام استقلال کنند. شاید بتوان گفتعلت این اقدام نظام شاه آن بود که با اعلام استقلال این امرا، قدرت حکومت مرکزى بهمنیان تضعیف شده و دیگرنتواند حکومت تازه تأسیس نظام شاهیان را تابع خود کند. به هر حال، برخى حکام محلى دکن از او تبعیت کرده،ایالات خود را تجزیه کردند. اما در آن زمان، سلطان قلى حاکم گلکنده از انجام این کار خوددارى نمود.8 برخى منابع، این موضعگیرى سلطان قلى را صرفاً به وفادارى و احترام او به ولى نعمتش، سلطان محمود بهمنى، تعبیرکردهاند. البته این توضیح تا حدى درست است، زیرا او تا پایان حکومت سلطان محمود بهمنى در سال924ق و حتىپس از اعلام استقلال حکومت خود، براى وى خراج و هدایا مىفرستاد،9 با این حال نمىتوان روشسیاسى او را تنها از این بعد توجیه کرد. باید توجه داشت که سلطان محمود هنوز بر مسند قدرت بود که سلطان قلىاستقلال خود را اعلام کرد، لذا مىتوان تصور کرد که ملاحظات سیاسى ـ نظامى بیشتر در تصمیم او دخیل بوده است،چرا که در سال 895 ق که دیگر حکام محلى دکن اعلام استقلال کردند، او تازه در گلکنده مستقر شده و وسعت وامکانات قلمرو او کمتر از دیگر حکام تابع بود10، لذا آنچه در آن زمان بیشر براى او اهمیت داشت تثبیت وتحکیم قدرتش در منطقه بود، نه اعلام استقلال. به هر حال، قطب شاه نیز23 سال بعد از دیگر حکام محلى دکن، یعنىدر سال 918 ق اعلام استقلال کرد و حکومت قطب شاهیان را در گلکنده بنیان گذاشت.11
حکومت قطب شاهیان به دلایل متعددى از همان آغاز تأسیس، پیوسته با دیگر حکومتهاى محلى دکن وهمینطور با حکومتهاى هندوى همجوارش کشمکشهاى سیاسى ـ نظامى داشت که در این مقاله به آنها خواهیمپرداخت.
الف) کشمکشهاى سیاسى ـ نظامى سلطان قلى قطب شاه با همسایگانش
سلطان قلى قطب شاه در بدو استقلال، خود را درگیر جنگ نکرد، بلکه سالهاى اولیه سلطنتاش را صرف تحکیم وتثبیت قدرت نمود. او خطوط دفاعى، برجها و دروازههاى قلعه نظامى گلکنده را تقویت کرده و مسجد جامع، قصرسلطنتى و ساختمانهاى ادارى بنا نمود و به دیگر سردارانش نیز دستور داد تا ساختمانهایى براى خود داخل قلعه بناکنند، و خود مستقیماً بر تمام این امور نظارت داشت.12
از آنجا که ولایات تحت تملک سلطان قلى از جهت شمالى شرقى و جنوب با اوریسا13 وویجانگر14 (قلمرو هندها) مجاور بود، او سیاست کلى فتوحات خود را بر جهاد با هندوها و تصرفسرزمینهاى آنها قرار داد و به هیچ وجه، مگر در مواقع اجتنابناپذیر، متعرض ممالک حکام مسلماننشد.15 این امر، معلول چند علت بود:
اولاً: خود سلطان قلى که حاکمى مسلمان بود، تمایلى به جنگ با حکام مسلمان و ایجاد درگیرى بین آنها نداشت؛
ثانیاً: اگر با حکام مسلمان وارد جنگ مىشد، ممکن بود سپاهیان او از جنگ با همکیشان خود سر باز زنند؛
ثالثاً: با هندوها به اسم جهاد مىجنگید و اینگونه به کشورگشایىهاى خود صبغه مذهبى مىداد که این امر در تشویقو تحریض سپاهیان بسیار مؤثر بود، چرا که به انگیزه رسیدن به یکى از دو پیروزى ( شهادت یا پیروزى ) در جنگشرکت مىکردند.
پس از تکمیل استحکامات دفاعى قلعه، سطان قلى اطمینان خاطر یافت که در غیاب او و لشکرش از پایتخت، دشمننمىتواند آسیبى به خانواده و اموال او و سپاهیانش بزند، لذا فتوحات خودش را در جهت شرق گلکنده آغاز کرد. اوابتدا عازم فتح قلعه راج کونده16 در شمال شرقى گلکنده شد که حاکم آن هر ساله به ولایات نزدیکدارالسلطنه متعرض شده و خرابىهایى ایجاد مىکرد. با فتح این قلعه، مناطق اطراف آن نیز اظهار انقیاد کردند. پس ازآن، سلطان قلى عازم فتح قلعه دیورکنده17 (ر.ک نقشه شماره 2) در جنوب گلکنده شد. از آنجا که این قلعه،برج و باروى مستحکمى داشت و حاکم آن آماده جنگ شده بود، محاصره این قلعه مدتى به طول انجامید تا سرانجامبا زحمت فراوان فتح شد. ملکه کشتنراى،18 حاکم ویجانگر19 در جنوب گلکنده که بر قسمت بزرگىاز دکن حکومت مىکرد، وقتى خبر فتح این قلعه را شنید با سپاه نیرومند خود که تعدادش از تعداد سپاهیان راجههاىدیگر بیشتر بود، براى مقابله با سلطان قلى شتافت، قطب شاه با شنیدن این خبر، آماده جنگ شد و به سوى اردوگاهلشکرِ دشمن در قلعه پانکل20 حرکت کرد، او در برخورد اولیه توانست مقدمه لشکر کشتنراى را فرارى دهد،ولى از آنجا که تعداد سپاهیان دشمن بسیار بیشتر بود، ادامه جنگ براى او موفقیتى نداشت و شکستاشقریبالوقوع مىنمود، در این هنگام سلطان قلى با 1500 نفر سربازى که براى حمایت سپاه در مواقع ضرورى نزد خودنگه مىداشت، به قلب سپاه دشمن حمله کرد و آنان به این گمان که نیروى کمکى جدیدى براى قطب شاه رسیده پا بهفرار گذاشتند ، لشکر قطب شاه که در آستانه مغلوب شدن بود جانى تازه گرفت و توانست بر لشکر کشتنراى غلبه کند.پس از آن حدود دو ماه قلعه پانکل را که در دست یکى از نزدیکان کشتنراى بود محاصره کرد، وقتى شرایط براىمحاصره شدگان سخت شد از سلطان قلى امان طلبیده، قلعه را تسلیم او کردند. قطب شاه نیز پس از آنکه قلعه را بهیکى از معتمدان خود سپرد، عازم فتح قلاع کنپور21 و کویلکنده22 در جنوب گلکنده23شد.24
هنگامى که قطب شاه سرگرم این فتوحات بود یکى از سرداران سابق بهمنى به نام قوام الملک25 که قلعهویلکندل26 و ملنکور27 را در تصرف داشت، متعرض قسمتهایى از قلمرو قطب شاه در شمالغربى گلکنده مىشد. قطب شاه که بر اساس سیاستهاى کلى خودش تمایل چندانى به جنگ با مسلمانان نداشت ،در آغاز به قوام الملک پیشنهاد مصالحه داد، اما چون قوام الملک این پیشنهاد را نپذیرفت آتش جنگ بین طرفینشعلهور شد. قوام الملک که شکست خود را نزدیک مىدید به عماد الملک، حاکم برار پناهنده شد و زمینههاىدرگیرى این دو حاکم مسلمان را فراهم آورد. قوام الملک در برار هم از رقابت و خصومت با سلطان قلى دست نکشید وبا دادن خلعتهاى گرانبها به عماد الملک (890 ـ 939 ق) و اطرافیانش آنها را به جنگ علیه قطب شاه تحریک کردو هر چه قطب الملک با فرستادن نامهها و رسولان کوشید مانع از بروز جنگ دیگرى بین مسلمانان شود، موفق نشد ودو لشکر درگیر جنگ شدند. به علت برترى نفرات و نیروى لشکر عماد الملک، پیروزى آنها قریبالوقوع بود، اما بازقطب الملک سیاست جنگیِ خود را به کار برد و با نیروهاى کمکى که هنوز وارد میدان نشده بودند به قلب لشکردشمن حمله کرد و با این سیاست نظامى خود، شکست سنگینى بر سپاهیان عماد الملک وارد آورد. پس از اینپیروزى، سپاهیانش را از غنیمتهاى به دست آمده، فراخور حال، مورد نوازشات خاصه قرار داد و به گلکندهبازگشت.28
در ایامى که قطب الملک مشغول جنگ با قوام الملک و عماد الملک بود، شتابخان،29 راجهکامیت30 (منطقهاى در شمال شرقى گلکنده) که هندویى بىباک بود و چند قلعه مستحکم چونورنگل31 و ویلموکنده32 را در اختیار داشت، به ولایات مرزى شمال شرقى قلمرو قطب شاهیانهجوم برد. سلطان قلى که اکنون از جنگ با عماد الملک و قوام الملک فراغتى یافته بود پس از استراحتى کوتاه وتجدید قوا، براى سرکوب شتابخان به راه افتاد. شتابخان ابتدا حمله قطب الملک را چندان خطر حادى نمىدانست وبه مقابله او نیامد. اما وقتى سپاه سلطان قلى، قلعه ویلموکنده را تصرف کرد، شتابخان خطر را جدى یافت و به مقابله باسلطان قلى آمد. این جنگ، مقدمه جنگهاى بعدى قطب الملک با هندوها بود و به فتوحات دیگر و گسترش قلمروشدر متصرفات راجههاى هندى منجر شد. بر اساس گزارش منابع، پس از آنکه شتابخان مغلوب قطب شاه شد به دیگرراجههاى هندو، چون حاکم کوندپلى33، اندرکونده34 و اروپلى35 پیغام داد که سلطانقلى تمام ممالک تلنگانه36 را تصرف کرده و اگر در برابر او مقاومت جدى صورت نگیرد به زودى بر تمام مامسلط خواهد شد. این امر باعث اتحاد هندوها و دخالت آنها در جنگ شد به طورى که آنها بخشى از نیروهاى خودرا به سوى صحراى کامیت و ورنگل در شمال شرقى گلکنده، براى کمک به شتابخان فرستادند. در این نبرد که منابع بهجزئیات آن اشاره نکردهاند، قطب الملک فاتح شد و شتابخان از صحنه جنگ گریخت و قلاع او و بعضى قلاع دیگر آنمنطقه به تصرف قطب شاه درآمد. اما قلعه کامیت که استحکامات فراوان داشت هنوز مقاومت مىکرد و مردم آنحاضر به اطاعت نمىشدند، لذا سلطان قلى در فتح آن زحمات بسیارى متحمل شد. اینجا اولین جایى بود که پس ازفتح آن، قطب شاه به دلیل مقاومت فراوان مردمش، دستور قتل عام آنها را صادر کرد و پیش از آن، بنا به شواهد وقراین، در هیچ جنگى دستور قتل عام دشمن را صادر نکرده بود. پس از این جنگ و پناهنده شدن شتابخان بهرامچندر، راه فتوحات قطب الملک به سمت شمال شرق شبه جزیره دکن هموار شد. رامچندر فرمانرواى تلنگانه بود وناحیه اوریسا در شمال شرقى قلمرو قطب شاه، در حاشیه اقیانوس هند تا بنگال را در اختیار داشت. او نیز به تحریکشتابخان با لشکرى فراوان آماده جنگ با سلطان قلى شد. دو تن از سرداران معروف قطب الملک در این جنگ حیدرخان و فتح خان بودند که فرماندهى میمنه و میسره لشکر قطب شاه را در اختیار داشتند. سلطان قلى در این جنگ نیز بابه کار بردن شیوهها و فنون جنگى مخصوص به خود، از جمله حملات ناگهانى به همراه گروهى از سپاهیانش به قلبسپاه دشمن، با تحمل زحمات بسیار، توانست به فتحى بزرگ نایل آید. در نتیجة این پیروزى او سرزمینى وسیع راتصرف و صدها بتخانه را ویران کرد و به جاى آن مسجد بنا نمود و پس از بذل و بخشش فراوان به سرداران وسربازانش و گماشتن حاکمى براى مناطق تازه مفتوحه، عازم گلکنده شد.37
جنگ سلطان قلى و اسماعیل عادل شاه
کشتنراى، حاکم هندوى ویجانگر ـ پیشتر درباره جنگ او با قطب شاه توضیح داده شد ـ زمینههاى جنگ دو حاکممسلمان، یعنى قطب شاه و عادل شاه را فراهم کرد. او با مشاهده فتوحات گسترده و اقتدار روزافزون سلطان قلى، پساز مشورت با درباریانش به این نتیجه رسید که جز با سیاست تفرقه انداختن بین حکام مسلمان، نمىتواند از فتوحاتگسترده و پى در پى قطب الملک جلوگیرى کند. از این رو به اسماعیل عادل شاه (916 ـ 941ق) حاکم بیجاپور اظهارانقیاد کرد و پذیرفت که به او خراج بدهد، مشروط بر آنکه او با قطب شاه وارد جنگ شود. عادل شاه که منتظر چنینفرصتى بود، به طمع گرفتن خراج از کشتنراى و جلوگیرى از فتوحات پى در پى قطب شاه، این شرط را پذیرفت وهنگامى که قطب الملک در قلعه مصطفىنگر در شمال غربى گلکنده بود به محاصره گلکنده پرداخت. حاکم آنجا،جعفر بیک که از پسر عموهاى قطب الملک بود، تمام نیروهاى خود را در محافظت از قلعه به کار گرفت. وقتى سلطانقلى از این ماجرا آگاهى یافت به طرف گلکنده حرکت کرد و چون به نزدیکى آنجا رسید نامهاى نزد عادل شاه فرستادو از او خواست که براى منافع غیر مسلمانان بین مسلمانان خونریزى ایجاد نکند، اما عادل شاه که چشم طمع بهخراج کشتنراى داشت و نیز درصدد بود تا قلمروش را توسعه بدهد، پیشنهاد قطب المک را نپذیرفت. قطب الملکبراى تهییج روحیه سپاهیانش علیه سپاه عادل شاه، از علما در باب حاکم مسلمانى که معاونت و مساعدت غیرمسلمانان مىکند فتوا خواست ، آنان نیز فتوا دادند که چنین جنگى همچون جهاد با کفار است. قطب الملک با تکیه براین فتوا وارد جنگ شد. اما این جنگ حدود یازده ماه بدون نتیجه قطعى ادامه یافت و هر روز درگیرىهاى بزرگ وکوچکى رخ مىداد تا اینکه عادل شاه به واسطه بیماریى که داشت در سال 941 ق درگذشت و لشکریانش ناچار صلحکرده، به بیجاپور بازگشتند.38
زمانى که قطب الملک مشغول جنگ با عادل شاه بود، امیر برید ( 910 ـ 950ق) حاکم بیدر که همسایه غربى قطبشاه بود، فرصت را مغتنم شمرده به نواحى مرزى قلمرو قطب شاه هجوم آورد و آنجا را غارت کرد. سلطان قلى کهمشغول جنگ با عادل شاه بود نتوانست همزمان در دو جبهه وارد جنگ شود. از این رو ابتدا به امیر برید عکسالعملجدى نشان نداد، اما وقتى به واسطه مرگ اسماعیل عادل شاه در سال 941 ق با جانشین او (ابراهیم عادل شاه) صلحکرد، پس از استراحتى کوتاه و تجدید قوا عازم جنگ با امیر برید شد. در رویارویى اولیه دو سپاه، امیر برید شکستخورد، و به همین سبب گروهى از مردم بیدر که دریافته بودند امیر برید توان مقاومت در برابر قطب شاه را ندارد، باتحف و هدایا نزد وى آمده امان خواستند و قطب الملک درخواست آنان را پذیرفت. پس از آن، قلعه کوهیر39را که امیر برید در آن متحصن شده بود، محاصره کرد و چون محاصره قلعه به طول انجامید امیر برید تسلیم شد و کلیدقلعه را تسلیم سرداران قطب شاه نمود.40
ب) کشمکشهاى سیاسى ـ نظامى دوران جمشید قطب شاه
پس از آنکه در سال 957 ق جمشید قطب شاه به حکومت رسید، دیگر حکام محلى دکن نامهها و نمایندگانى جهتعرض تعزیت مرگ سلطان قلى و تهنیت جلوس جمشید به خدمت او فرستادند. از آن جمله برهان یکم نظام شاه(915 ـ 961ق) شاه طاهر پیشواى حکومت خود را از احمدنگر به گلکنده فرستاد. چون در این زمان بین نظام شاهیانو عادل شاهیان براى تصرف قلاع مرزى، روابطى خصمانه حاکم بود، شاه طاهر بعد از انجام مراسم عرفى، در باباتحاد جمشید و نظام شاه با وى گفت و گو کرد. جمشید نیز که در آغاز حکومتش داشتن چنین متحدى را به حال خودمفید مىدانست، پذیرفت و پیمان اتحاد بین او و نظام شاه به امضا رسید.41
1. نقش ابراهیم قطب شاه در کشمکشهاى سیاسى ـ نظامى دوران حکومت جمشید قطب شاه
جمشید که با کور کردن برادر بزرگش قطبالدین از جانب او آسوده خاطر شده بود، درصدد برآمد با دستگیرى برادرکوچکتر خود ابراهیم، از توطئهاى احتمالى که از جانب وى مىتوانست سلطنتش را تهدید کند، جلو گیرى نماید. لذافرمانهایى براى دستگیرى وى که در این زمان در قلعه دیورکنده بود، صادر کرد. ابراهیم پس از مشورت با گروهى ازنزدیکانش، چون حمیدخان و دلاورخان به این نتیجه رسید که براى در امان ماندن از نیّات سوء برادرش، به بیدر نزدعلىبرید (950 ـ 987ق) برود. از این رو عازم آنجا شد.42 این مسئله در کنار توسعهطلبىها وزیادهخواهىهاى برید شاه، زمینهساز جنگ جمشید قطب شاه و بریدشاه شد. وقتى ابراهیم نزدیک بیدر رسیدعلىبرید گروهى را به استقبال او فرستاد. وى در روزهاى اول، ابراهیم را بسیار معزز و محترم مىداشت، چرا که حضوراو را در بیدر، بهانه خوبى براى حمله به گلکنده و فتح سرزمینهاى قلمرو قطب شاه مىدانست، لذا در مدتى کوتاه بهجمعآورى لشکر و تجهیزات پرداخت و همراه ابراهیم عازم گلکنده شد. در این ایام، حکومت جمشید هنوز استحکامو ثبات لازم را نیافته بود، علاوه بر این، بیشتر امرا و سپاهیان به سبب درشتگویى و تندخویى جمشید و چگونگى بهحکومت رسیدنش،43 از او آزرده خاطر بودند، لذا جمشید حضور مستقیم در برابر لشکر علىبرید را صلاحندانسته و در قلعه مستحکمِ گلکنده متحصن شد. علىبرید قلعه را محاصره کرد. وقتى خبر این محاصره به شاه طاهر(پیشواى برهان نظام شاه) رسید ماجرا را اینگونه براى نظام شاه بیان کرد که علىبرید قصد حکومت بر تمامى مملکتدکن را دارد و اکنون که به بهانه حمایت از ابراهیم، عازم فتح گلکنده شده اگر موفق شود، طبعاً قدرت او افزایش خواهدیافت. گذشته از این ملاحظات، نظام شاه و قطب شاه پیش از این، پیمان اتحاد امضا کرده بودند، لذا نظام شاه براىمساعدت جمشید عازم گلکنده شد و در راه، قلعه کوهیر44 را که از قلاع تحت تملک برید شاه بود، تصرفکرد. وقتى این خبر به علىبرید رسید از آنجا که تاب و توان جنگ در دو جبهه را در خود نمىدید محاصره گلکنده رارها کرده، عازم بیدر شد. در همان حال خواست تا اسب و فیلهایى را که ابراهیم همراه خود آورده بود تصاحب کند،او را نیز بکشد تا دستکم اگر موفق به فتح گلکنده نشد، بىنصیب هم از این نبرد برنگشته باشد. ابراهیم که از این ماجراآگاه شد با گروهى از همراهانش در میانه راه از علىبرید جدا شد و به رامراج،45 حکمران هندوى ویجانگرپناهنده شد.46
2. جبهه متحد قطب شاه و نظام شاه علیه عادل شاه
مدتها بود که بین نظام شاهیان و عادل شاهیان بر سر تصاحب قلعه مرزى شولاپور47 اختلاف وجود داشت.پس از آنکه جمشید با کمک نظام شاه از محاصره علىبرید نجات یافت، برهان نظام شاه بار دیگر درصدد برآمد اینقلعه را که آن زمان در تصرف عادل شاه بود، تصرف کند. از این رو، رامراج حاکم ویجانگر و جمشید قطب شاه را باخود همراه کرده، عازم فتح آنجا شد. جمشید با لشکرش وارد قلمرو عادل شاه شد و در منطقه کاکنى48 درجنوب غربى گلکنده دژ مستحکمى بنا کرد و تا ولایت گلبرگه49 در قلمرو عادل شاه را به تصرف خود درآوردو دژ اتگیر50 را نیز محاصره کرد. رامراج نیز برادر خود نیکتادرى را براى گرفتن دژ رایچور51 درجنوب قلمرو عادل شاه فرستاد. عادل شاه که اوضاع را چنین دید، دانست که راهى جز دادن باج و ایجاد تفرقه بینمتحدان ندارد، از این رو براى رامراج و نظام شاه که نیروى نظامى قدرتمندى داشتند و عادل شاه قادر نبود با آنهاوارد جنگ شود، تحف و هدایاى گرانبهایى فرستاد و با آنها صلح کرد. چون جمشید در میدان تنها ماند، اسدخانلارى، سردار عادل شاه، عازم جنگ با جمشید شد. جمشید که اوضاع را چنین دید نامهاى براى نظام شاه فرستاد و بهوى خاطر نشان ساخت که با اعتماد به او در این جنگ وارد شده بود و اکنون متحدانش او را تنها گذاشتهاند. نظام شاهدر پاسخ او نوشت که به اقتضاى شرایط با عادل شاه صلح کرده و از او خواست که در حفظ قلعه کاکنى بکوشد، حتىمناطق قلمرو عادل شاه را نیز در این نامه بین خود و قطب شاه تقسیم کرد. جمشید باز با اعتماد به این سخن نظام شاهدر حفظ قلعه کاکنى کوشید، اما در جنگى که بین او و اسدخان لارى درگرفت مغلوب شد و به سوى گلکنده رفت واسدخان نیز او را تعقیب کرد. در طول راه، سه بار این دو لشکر درگیر جنگ شدند که هر سه بار، جمشید شکستخورد. نظام شاه در هیچ یک از این جنگها بر خلاف وعدههایى که به جمشید قطب شاه داده بود، به هیچ وجه بهمساعدت او نیامد. در برخورد سوم به طور اتفاقى جمشید و اسدخان در میدان نبرد با هم روبهرو شدند، اسدخانضربهاى به صورت جمشید زد که سر و بینى او را تا گوشه لبش برید و او تا آخر عمر هنگام خوردن و آشامیدن از اینزخم رنج مىبرد. چون شکست جمشید قطعى شد ناگزیر از درِ عذرخواهى درآمد و با فرستادن تحف و هدایا براىعادل شاه از او درخواست صلح کرد، عادل شاه نیز این صلح را پذیرفت.52
به طور کلى باید گفت که جمشید مدت هفت سال حکومت کوتاه خود را بیشتر صرف امور نظامى و جنگ با دیگرحکومتهاى محلى دکن کرد. او حاکمى شجاع بود و به اتحاد و انسجام سلسله قطب شاهى کمک کرد. در جنگى که بیناو و برید شاهیان به علت زیادهخواهىهاى دو حکومت رخ داد، او نیروهاى بریدشاهیان را در منطقهکولاس53 و ناراینکده54 در غرب گلکنده شکست داد و قلعه مدک55 در شمال غربىگلکنده را بعد از یک محاصره طولانى تسخیر کرد. همچنین او سیاستمدارى زیرک بود و سعى کرد موازنه قدرت را درشرایط سیاسیِ متغیر دکن حفظ کند، از همینرو، با انجام رایزنىهاى سیاسى، علىبرید را که در جنگ با عادل شاهدستگیر و زندانى شده بود از حبس عادل شاه نجات داد.56 جمشید قطب شاه با استقرار مجدد حکومتعلى برید و خارج ساختن قلمرو او از زیر سلطه عادل شاهیان، از قدرت رو به تزاید عادل شاهیان کاست و در ایجادموازنه قدرت در منطقه مؤثر واقع شد.
ج) کشمکشهاى سیاسى ـ نظامى دوران ابراهیم قطب شاه
در سالهاى آغازین حکومت ابراهیم قطب شاه (957 ـ 988ق) تا حدودى برخوردهاى نظامى قطب شاهیان باهمسایگانشان متوقف شد، زیرا او در سالهاى نخست حکومتش از شرکت گسترده در درگیرىها و پیمانهاى نظامىکه بین حکّام محلى دکن روى مىداد، خوددارى کرد و وقت خود را صرف تأمین امنیت داخلى و اصلاح دستگاهدیوانى نمود. ابراهیم، مدیرى توانا بود که در دوره حکومت پدرش فنون کشوردارى را آموخته و در اقامت هفتسالهاش در ویجانگر تجربیات فراوانى اندوخته بود. او درتثبیت حکومت قطب شاهیان به حدى موفق بود که مىتوانگفت اگرچه سلطان قلى پادشاهیِ قطب شاهیان را در گلکنده بنیان نهاد، اما این ابراهیم قطب شاه بود که بنیادهاى اینپادشاهى را بهرغم آشفتگىها و ناآرامىهاى سیاسى موجود در دکن استوار ساخت.
1. دوره اول جنگهاى سلطان ابراهیم علیه حکام محلى دکن (965 ـ 972ق)
چنان که پیش از این اشاره شد، عادل شاهیان و نظام شاهیان پیوسته بر سر تصاحب قلعههاى مرزى با یکدیگر در حالجنگ بودند و گاه با بستن پیمان اتحاد با دیگر حکومتهاى دکن آنها را نیز به صحنة این جنگها مىکشاندند. در زمانحکومت ابراهیم قطب شاه نیز چون على عادل شاه (965 ـ 987ق) قلعه کلیانى57 از متصرفات حسین نظامشاه (961 ـ 972ق) را به قلمرو خود ضمیمه کرده بود، نظام شاه پیوسته درصدد بود تا عادل شاه را شکست داده واین قلعه را باز پس بگیرد. در سال 965ق توسط مصطفى خان اردستانى میرجمله58 ابراهیم قطب شاه وقاسم بیک از وزراى نظام شاه بین دو حکومت پیمان اتحادى بسته شد. بر اساس این قراردادِ اتحاد، قرار شد ابراهیمقطب شاه و حسین نظام شاه براى تسخیر قلعه گلبرگه و بیدر که در قلمرو عادل شاهیان واقع بود، لشکرکشى کنند و بعداز پیروزى، گلبرگه و اطراف آن به نظام شاه، و بیدر و اطرافش به قطب شاه تعلق داشته باشد. قطب شاه، قلعه گلبرگه رامحاصره کرد و نزدیک بود آن قلعه فتح شود. اما عادل شاه که توان مقابله با نیروهاى متحد را نداشت از رامراج، حاکمویجانگر درخواست کمک کرد. او نیز به طمع گرفتن باج، این درخواست را پذیرفته، عازم گلبرگه شد. وقتى به نزدیکىگلبرگه رسید، نامهاى به ابراهیم قطب شاه نوشت و دشمنى قدیمى نظام شاه و عادل شاه و همچنین دوستى قدیمىبین خود و ابراهیم (ابراهیم هفت سال نزد رامراج در ویجانگر پناهنده بود) را یادآور شد و از او خواست تا متحد خودرا رها کرده، به گلکنده بازگردد. قطب شاه پس از مشورت با اطرافیانش به این نتیجه رسید که اگر گلبرگه تسخیر و بهقلمرو نظام شاه ضمیمه شود، باعث قدرتمند شدن بیش از حد او خواهد شد و ممکن است در آینده، تهدیدى براىخود قطب شاه باشد. از طرف دیگر، قلمرو قطب شاه با قلمرو تحت تصرف رامراج هممرز بود، و اکنون که قطب شاهدر قلمرو خود حضور نداشت، هر لحظه امکان داشت که رامراج گروهى از لشکریانش را براى تسخیر متصرفات اوبفرستد، لذا قطب شاه همکارى بیش از این را با متحد خود (نظام شاه) صلاح ندانسته، او را تنها گذاشت و به گلکندهرفت. نظام شاه نیز که به تنهایى توان مقابله با رامراج و عادل شاه را نداشت، محاصره را رها کرده و بدون نتیجه عازماحمدنگر شد.59
مدتى پس از این حادثه، رامراج، عادل شاه و برید شاه به درخواست عادل شاه علیه نظام شاه همداستان شده و ازقطب شاه نیز خواستند تا با آنها همپیمان و عازم احمدنگر پایتخت حکومت نظام شاه شود. ابراهیم نیز جانب قوى رااز دست نداد و با نیروهاى متحد همراه شد. وقتى احمدنگر فتح شد نیروهاى متحدین و بهویژه نیروهاى رامراج، شهررا غارت کردند.60 هنگام غارت شهر، بىبى آمنه خاتون، مادر نظام شاه در نامهاى به ابراهیم قطب شاه از اوخواست تا دست سربازان کفار (سربازان هندو مذهب رامراج) را از غارت اموال مسلمانان و بىحرمتى به آنان کوتاهکند. این نامه، حس حمیّت مذهبى قطب شاه را برانگیخت و به بهانه تجدید قوا از رامراج درخواست بازگشت کرد.البته این درخواست، ابتدا با مخالفت عادل شاه روبهرو شد، ولى با اصرار و پافشارى قطب شاه، متحدین، احمدنگر راترک کرده به ولایات خود بازگشتند.61
در سال 971ق قطب شاه با حسین نظام شاه از درِ دوستى درآمد و براى استحکام این دوستى، دختر او بىبىجمالرا خواستگارى کرد. اما بر اساس گزارش منابع، نظام شاه که هنوز در آرزوى تصرف قلعه کلیانى بود، انجام این اتحاد وازدواج را به فتح قلعه کلیانى مشروط کرد، لذا دو حاکم با لشکریانشان به کنار قلعه کلیانى آمده و پس از برگزارى مراسمازدواج و عروسى به محاصره قلعه پرداختند. عادل شاه این بار از رامراج و على برید (950 ـ 987ق) درخواست کمککرد و خود نیز آماده جنگ شد. نیروهاى متحد که اوضاع را این گونه دیدند از محاصره منصرف شده، به ولایات خودبازگشند، اما نیروهاى عادل شاه و رامراج آنها را تعقیب کرده، در ولایات آنها خرابىهاى بسیار به وجود آوردند.
فرمانده62 رامراج در این حملات در ولایت تلنگانه جکدیوراو، از سرداران سابق ابراهیم قطب شاه بود کهمغضوب او شده و به رامراج پناهنده شده بود.63 از آنجا که او قبلاً از قلعهداران قطب شاه بود و با فرماندهانقلاع کویلکنده، کنپور و پانکل، خویشى داشت، با وعدههاى گوناگون آنها را به عنایات رامراج امیدوار ساخت واینگونه بسیارى از قلاع به تصرف دشمن درآمد. اما با تلاشهاى فراوان مصطفى خان اردستانى، با مهاجمان قراردادصلح به امضا رسید و قرار شد قلعههاى کنپوره و پانکل که از قدیمالایام جزء ولایت ویجانگر بوده و توسط سلطان قلىتصرف شده بود، همچنان در اختیار رامراج باشد و دیگر قلعهها به قطب شاه مسترد شود.64
2. جبهه متحد حکام مسلمان دکن علیه رامراج، حکمران هندوى ویجانگر
تا سال 972ق هیچ کدام از حکومتهاى مسلمان محلى دکن به طور مشخص علیه رامراج، حاکم ویجانگر وارد جنگنشده بودند. همانطور که پیش از این اشاره شد، تنها مواقعى که این حکومتها با یکدیگر وارد جنگ مىشدند برخىاز آنها از رامراج درخواست کمک مىکردند و او نیز به بهانه کمک به این حکومتها و در اصل به طمع گرفتن غنیمتو گسترش قلمرو، به مساعدت آنها مىشتافت. اما در این سال (972 ق) حکومتهاى محلى مسلمان دکن (گلکنده،بیجاپور، احمدنگر و بیدر) متفقاً علیه رامراج وارد جنگ شدند. این اتحاد آنها در پى عواملى بود که در ادامه به آناشاره مىکنیم:
1. در زمان جنگ میان على عادل شاه و حسین نظام شاه، عادل شاه از رامراج درخواست کمک کرد مشروط بر آنکه درصورت پیروزیِ نیروى متحد، سربازان رامراج که هندو مذهب بودند، در قلمرو نظام شاه، به مسلمانان ضرر جانىنرسانند، اسیر نگیرند، مساجد را تخریب نکنند و متعرض ناموس مسلمانان نشوند، لکن بعد از شکست نظام شاه،سربازان رامراج کاملاً برخلاف آنچه میان متحدین معهود بود، عمل نمودند؛ آنان با مرکبهاى خود وارد مساجدشدند، به مقدسات مذهبى مسلمانان توهین کردند و تعداد زیادى از مسلمانان را به قتل رساندند.65
2. رامراج در برابر حکام مسلمان و نمایندگان آنها غرور و فخرفروشى بیش از حدى نشان مىداد به طورى که طبقگزارش برخى منابع، برخلاف عرف آن دوره به راحتى به نمایندگان حکام مسلمان اجازه ملاقات نمىداد و آنهامجبور بودند براى ملاقات رامراج ساعتها و بعضى اوقات روزها منتظر باشند. وقتى به آنها اجازه ورود مىداداجازه نمىداد تا در حضور سلطان بنشینند و چون سوار اسب مىشد این نمایندگان مجبور بودند که او را با پاى پیاده،مسیر زیادى همراهى کنند.66 ظاهراً او با این کار مىخواست اقتدار خود و ضعف حکام مسلمان را نشاندهد.
3. رامراج از مدتها پیش قصد داشت قلمرو حکام مسلمان دکن را به تدریج تسخیر کرده، ضمیمه قلمرو خود کند.فتح قلاع کنپوره و پانکل از قلمرو قطب شاهیان در سال 971ق مقدمه نقشه توسعهطلبانه وى بود.67
4. عداوت دینى نیز از عوامل مهم این اتحاد بود، زیرا حکام محلى دکن همگى مسلمان بودند ، در صورتى که رامراج،هندو و در نظر آنان کافر بود و دشمن مشترک آنها محسوب مىشد.
با توجه به عوامل یاد شده، دولتمردان برجستهاى همچون مصطفى خان اردستانى، از بزرگان دربار ابراهیم قطب شاهو حکیم قاسم بیک از وزراى نظام شاه، تلاشهاى سیاسى گستردهاى براى رفع کدورتهاى بین حسین نظام شاه (961ـ 972ق) و على عادل شاه (965 ـ 987ق) انجام دادند، و در نتیجه، حکام مسلمان دکن در سال 972ق با یکدیگرعلیه رامراج متحد شدند. شاید براى تحکیم این اتحاد بود که بین دودمان نظام شاهى و عادل شاهى دو وصلتصورت گرفت؛ جاندبىبى، دختر نظام شاه به ازدواج على عادل شاه درآمد و قلعه شولاپور (در مرز قلمرو نظامشاهیان و عادل شاهیان) که موضوع مخاصمه دیرینه بین این دو حکومت بود، جهاز او قرار گرفت، و بىبى هدیهسلطان، خواهر عادل شاه به ازدواج شاهزاده مرتضى نظام شاه درآمد. پس از آن در 20 جمادىالثانى سال 972 حکاممسلمان براى جنگ با رامراج در کنار دژ شولاپور اردو زدند.
نیروهاى متحد مسلمان که فرماندهى جناح چپ آن با ابراهیم قطب شاه و على برید بود، سپاه ویجانگر را در نبردتالیکوته68 شکست دادند، رامراج کشته شد و شهر ویجانگر با مضافات آن توسط مسلمانان تسخیر وبتخانهها و عمارات باشکوه آن توسط لشکر حسین نظام شاه به تلافى ویرانىهایى که لشکر رامراج در احمدنگر بهوجود آورده بود، ویران شد.69 پس از این پیروزى، سر رامراج را براى عمادشاه (939 ـ 982ق) حاکممسلمان برار که در این اتحاد با مسلمانان شرکت نکرده و در حمایت از رامراج به قلمرو نظام شاه حمله کرده بود،فرستادند و او نیز وقتى از مرگ رامراج آگاه شد از حمله دست کشید و به برار بازگشت. عادل شاه و قطب شاه، قلاع وبلاد خود را که قبلاً رامراج متصرف شده بود، بازپس گرفتند و بعد از شش ماه از ویجانگر به قلمروهاى خودبازگشتند.70
3. دوره دوم جنگهاى ابراهیم قطب شاه علیه حکام محلى دکن (972 ـ 988 ق)
اندکى پس از آنکه نیروهاى متحد مسلمان، رامراج را شکست داده و به قلمروهاى خود بازگشتند، وحدت خود را ازدست داده، مجدداً همچون گذشته، درگیر جنگ با یکدیگر شدند. در ذىالقعده 972 حسین نظام شاه درگذشت وپسرش مرتضى نظام شاه به حکومت رسید. متعاقب جلوس حکمران جدید مدتى اوضاع داخلى احمدنگر آشفته شد.على عادل شاه (حاکم بیجاپور) که از مدتها پیش بین آنها و نظام شاهیان جنگ بود، فرصت را مغتنم دانسته،درصدد دستاندازى به قلمرو نظام شاه برآمد. او سردارش، کشورخان لارى را مأمور این کار کرد. نظام شاه که توانمقابله با نیروهاى عادل شاه را در خود نمىدید از ابراهیم قطب شاه و عماد شاه (939 ـ 982ق) حاکم برار درخواستکمک کرد که مورد موافقت آنها واقع شد و حکمرانان متفق، عازم بیچاپور شدند. عادل شاه که اوضاع را اینگونه دید ازشاه ابوالحسن، پیشواى خود خواست تا چارهاى اندیشیده و او را از این معرکه که در آن گرفتار شده بود نجات دهد.شاه ابوالحسن با تقدیم هدایا و پول فراوان به نظام شاه و بیان دوستى قدیمىاش با او (مرتضى نظام شاه در زمانحکومت پدرش، حسین نظام شاه مدتى فرار کرده و به دربار عادل شاه پناهنده شده بود و در آنجا با شاه ابوالحسندوستى تمام داشت) توانست نظام شاه را از این جنگ منصرف کرده و در عوض به جنگ با قطب شاه تحریک کند.نظام شاه خیانت به قطب شاه را که براى کمک به او آمده بود پذیرفت و شبانه لشکر قطب شاه را غافلگیر کرد. سلطانابراهیم که چارهاى جز فرار نداشت به همراه پانصد سوار به سوى گلکنده فرار کرد و به واسطه این خیانت، خساراتفراوانى متحمل شد.71
در اواخر عمر ابراهیم قطب شاه، بار دیگر نظام شاه با عادل شاه وارد جنگ شد و قطب شاه را به مساعدت طلبید.قطب شاه، امیرتقى الدین اصفهانى معروف به شاهمیر طباطبایى را که پس از برکنارى مصطفى خان اردستانى بهمنصب پیشوایى و میرجملگى گماشته بود،72 با ده هزار سوار براى کمک به نظام شاه فرستاد.73 درخلال این جنگ وقتى شاهمیر طباطبایى همراه نظام شاه، مشغول محاصره قلعه نلدرک،74 از قلاع تحتتصرف عادل شاه بود، سلطان ابراهیم بیمار شد و در ربیعالثانى سال 988 در سن 51 سالگى پس از 32 سال حکومتدرگذشت.75 وقتى خبر مرگ ابراهیم و جلوس سلطان محمد قلى قطب شاه به شاهمیر رسید، از اینکه نظامشاه از موقعیت نابسامان پس از جلوس حاکم جدید، استفاده کرده و به گلکنده حمله کند هراسان شد، لذا قبل از انتشاراین خبر نزد نظام شاه رفت و از او پیمان مجدد گرفت که به گلکنده حمله نکند، و پس از آن، خبر جلوس محمدقلى رابر تخت حکومت قطب شاهیان آشکار کرد. در همین ایام، نمایندگانى از طرف شاهمیر و نظام شاه براى عرض تسلیتحاکم فقید و عرض تهنیت جلوس پادشاه جدید نزد محمدقلى قطب شاه آمدند. شاهمیر نیز پیش از فتح نلدرک درسال 988ق به گلکنده آمد.76 بدین ترتیب، دامنه این جنگ به دوران حکومت محمد قلى قطب شاه کشیدهشد.
4. جنگ محمدقلى قطب شاه و عادل شاهیان
محاصره قلعه نلدرک در زمان حکومت ابراهیم قطب شاه با تشکیل جبهه متحد قطب شاهیان و نظام شاهیان آغاز شدهبود و بسیار به طول انجامید. شاهمیر که از دوران حکومت ابراهیم قطب شاه به عنوان فرماندة او در این محاصرهشرکت کرده بود، در رمضان 989 از محمدقلى قطب شاه درخواست کرد که شخصاً فرماندهى این سپاه را بر عهدهبگیرد. جاندبىبى بیوه على عادل شاه و شاه ابوالحسن که فرماندهى مدافعان قلعه نلدرک را به عهده داشتند به خوبىاز آنجا دفاع مىکردند. از این رو چون در دوران حکومت و فرماندهى محمدقلى نیز محاصره این قلعه بیش از یکسال به طول انجامید، قطب شاه از طول مدت محاصره خسته شد و فرماندهى سپاه را به میرزینل استرابادى، معروفبه مصطفى خان استرابادى واگذار کرد و خود به گلکنده بازگشت. در همین زمان، دشمنان و رقباى شاهمیر که در حالطرحریزى توطئهاى علیه او بودند، نامهاى از جانب او خطاب به فرماندهان عادل شاهى جعل کردند که آنها را ازحمایت خارجىهاى77 ارتش قطب شاهى مطمئن مىساخت، آنها این نامه را نزد سلطان آوردند که خشمشدید وى را برانگیخت و بلافاصله شاهمیر را زندانى کرد.78 این اقدام سلطان باعث ناراحتى خارجىهاىسپاه و در نتیجه، بىنظمى و آشفتگى ارتش قطب شاه شد. لذا آنها محاصره قلعه نلدرک را رها کرده عازم گلکندهشدند. در بین راه سپاه قطب شاهى که به فرماندهى مصطفى خان استرآبادى نظم خود را بازیافته بودند، قلعهحسناباد79 از توابع گلبرگه80 از قلمرو عادل شاه را محاصره کردند. آنها توانستند به سرعت این قلعهو مناطق اطراف آن را تصرف کنند، اما این پیروزى، قطعى نبود، زیرا از سپاهیان دلاورخان حبشى، سردار عادل شاه کهبراى مقابله با آنها آمده بود به سختى شکست خوردند.
پس از این جنگ با پیشوایى میرمحمد مؤمن استرآبادى که بیش از جنگ و توسعهطلبى به فکر توسعه نظام ادارى وتقویت امور فرهنگى بود و همچنین به علت خستگى دو حکومت از جنگهاى دائمى، خصومت و دشمنى بین قطبشاهیان و عادل شاهیان تا مدتى برطرف شد. ابراهیم عادل شاه (987 ـ 1035ق) در سال 995ق خواجه علىسبزوارى را به همراه جمعى از اعیان و بزرگان دربار خود براى خواستگارى خواهر محمد قلى قطب شاه به گلکندهفرستاد. این ازدواج، روابط دوستانه بین دو حکومت را تقویت کرد، به طورى که پس از آن، روابط بین این دو حکومتِمحلى دکن تا پایان حکومت این دو حاکم، دوستانه و صلحآمیز بود.81
نتیجه
حکومت قطب شاهیان از همان ابتداى تأسیس(سال918ق) تا سال 1000ق پیوسته با همسایگان هندو و مسلمانخویش درگیر جنگ بود. در برخى مواقع بین این حکومتها صلح و آرامش برقرار مىشد، اما این وضع موقتى و کوتاهمدت بود و بعد از مدت کوتاهى مجدداً بین دو حکومت درگیرى ایجاد مىشد و به دنبال این درگیرى، پاى دیگرحکومتهاى دکن هم که مسببان اصلى جنگ نبودند، خواسته یا ناخواسته به جنگ باز مىشد. اگرچه در همین دورانآرامش کوتاه مدت هم بیشتر این حکومتها براى خود به دنبال جذب نیرو و متحدى قدرتمند بودند و در واقعشرایطى همچون دوران جنگ سرد بین آنها حاکم بود. از آنجا که قلمرو حکومت قطب شاهیان با قلمرو حکام هندومذهب جنوب وشرق دکن همجوار بود، بیشتر حرکتهاى توسعهطلبانه آنها در زمان حکومت سلطان قلى قطب شاهبه این مسائل معطوف بود. در اواخر دوران حکومت سلطان قلى و در دوره حکومت جانشینان او به دلایل مختلف کهپیشتر به آن اشاره شد، دامنه این تنشها به سوى حکومتهاى مسلمان دکن کشیده شد. حکومتهاى مسلمان دکنکه در دوره مورد بحث، پیوسته با یکدیگر درگیر جنگ بودند، در سال 972ق اتحادیهاى نظامى علیه رامراج، حاکمهندوى ویجانگر تشکیل داده، توانستند رامراج را به سختى شکست دهند. چندى پس از این جنگ، مجدداًحکومتهاى مسلمان دکن با یکدیگر وارد جنگ شدند. اما با به حکومت رسیدن محمد قلى قطب شاه و پیشوایى میرمحمد مومن استرآبادى که بیش از جنگ و توسعهطلبى به فکر توسعه نظام ادارى و تقویت امور فرهنگى بود، ازتنشهاى نظامى دکن کاسته شد و یک دوره آرامش نسبى در دکن برقرار شد.
نقشه شماره(1) نقشه قلمرو حکومت قطب شاهیان و حکومتهاى مجاور آن در سال 931ق / 1525م
Safrani| shehbazeh| golconda and hyder abad|1991
نقشه شماره(2) نقشه قلمرو حکومت قطب شاهیان همراه با مشخصنمودن جاى برخى قلعههاى مهم و راههاىاصلى
Shervani.h.k|history of the qutb shahi dynasty|new delhi.1974
کتابنامه
. اطهر رضوى، عباس، شیعه در هند، ترجمه مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، چاپ اول: قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه، 1376.
. خانزمان خان، غلامحسین خان، تاریخ آصف جاهیان / گلزار آصفیه، به اهتمام محمد مهدى توسلى، اسلامآباد، مرکز تحقیقات فارسى ایران وپاکستان، 1377.
. راى بندر ابن پسر راى بهارمال، لب التواریخ هند یا تاریخ لب الباب هند، نسخه خطى شماره 5347 ، کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران.
. زبیرى، میرزا ابراهیم، تاریخ بیجاپور مسمى به بساتین السلاطین، از ابتداى دولت عادلشاهیه تا انقراض دولت موصوف، حیدرآباد دکن، [بىتا].
. صادقى علوى، محمود، قطب شاهیان (تاریخ سیاسى و فرهنگى ـ مذهبى)، پایاننامه مقطع کارشناسى ارشد رشته تاریخ اسلام، دانشگاه تهران،1385.
. طباطبا، سید على عزیزالله، برهان مآثر، دهلى، جامعه دهلى، 1355ق.
. فزونى استرآبادى، میرهاشم بیک، فتوحات عادلشاهى، نسخه خطى شماره 5289، کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران.
. محمد هاشم خان، مخاطب به خافى خان نظام الملکى، منتخب اللباب در احوال سلاطین ممالک دکن، گجرات و خاندیش، تصحیح سر ولزلىهیگ، به اهتمام انجمن آسیایى بنگاله، کلکته، 1925م.
. معصومى، محسن، فرهنگ و تمدن ایرانى ـ اسلامى دکن در دوره بهمنیان (748 ـ 934ق)، یدالله نصیریان، رساله مقطع دکترى فرهنگ و تمدنملل اسلامى، دانشگاه تهران، 1383.
. منشى قادر خان، تاریخ قطب شاهى، به اهتمام سید برهان الدین احمد، حیدرآباد دکن، چاپ سنگى، 1306 ق.
. میرابوالقاسم رضى الدین ابن نورالدین، مخاطب به میر عالم، حدیقة العالم، به اهتمام سید عبد الطیف شیرازى، حیدرآباد دکن، 1309 ق.
. ناشناس، تاریخ سلطان محمد قطب شاه، به خط نظام ابن عبدالله شیرازى، نسخه خطى شماره 3885، کتابخانه ملى ملک.
. هالیستر، جان نورمن، تشیع در هند، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنى، چاپ اول: تهران، نشر دانشگاهى، 1373.
. هندوشاه، محمدابن قاسم، گلشن ابراهیمى، تاریخ فرشته، [بىجا]، چاپ سنگى، 1301 ق.
. Devare.n|a short history of Persian literature at the bahmani|the adil shahi|the qutb shahi courts deccan|1991.
. Safrani|shehbazeh|golconda and hyder abad|1991.
. shervani.h.k|history of the qutb shahi dynasty|new delhi.1974.
________________________________________
1 کارشناس ارشد تاریخ اسلام.
2 Berar (پایتخت حکومت عمادشاهیان در شمال دکن مرکزی)
3 Bidar (پایتخت حکومت برید شاهیان در همسایگى غرب گلکنده)
4 Bijapur (پایتخت حکومت عادل شاهیان در همسایگى جنوب غربى گلکنده)
5 Ahmadnagar (پایتخت حکومت نظام شاهیان در غرب دکن مرکزی)
6 Golkonda (پایتخت حکومت قطب شاهیان در شرق دکن مرکزی)
7 . ر.ک: نقشه شماره 1.
8 . ناشناس، تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله اول و محمد هاشم خان، مخاطب به خافى خان نظام الملکی، منتخب اللباب در احوال سلاطین ممالک دکن، گجرات و خاندیش، ج 3، ص 124.
9 . میرابوالقاسم رضى الدین ابن نورالدین، مخاطب به میر عالم، حدیقة العالم، مقاله اول، ص 31 و محمد بن قاسم هندوشاه، گلشن ابراهیمی، تاریخ فرشته، ج 1، ص 724.
10 . تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله اول و میر عالم، همان، مقاله اول، ص 31.
11 . میر عالم، همان، مقاله اول، ص 31 و محمد بن قاسم هندوشاه، همان، ج 1، ص 724.
12 . میر عالم، همان، ص 31، غلامحسین خان خانزمان خان، تاریخ آصف جاهیان / گلزار آصفیه، ص 10.
13 Orissa
14 Vijanagar
15 . تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله اول و محمد بن قاسم هندشاه، همان، ج 2، ص 168.
16 Rajkonda
17 Durkonda
18 Keshtenray
19 Vijanagar
20 Pangal
21 Kenpor
22 Kovilkonda
23 . ر.ک: نقشه شماره 2.
24 . میر عالم، همان، ص 51 و تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله اول.
25 . ر.ک: صادقى علوی، محمود، قطب شاهیان (تاریخ سیاسى و فرهنگى - مذهبی)، ص20.
26 Wilkondel
27 Malangor
28 . میرعالم، همان، ص 54-53 و تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله اول.
29 Shitabkhan
30 Kamit
31 Warangal
32 Wilmukonda
33 Kondapalli
34 Anderkonda
35 Aropeli
36 Tilangana
37 . میر عالم، همان، ص 58-56 و تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله اول.
38 . محمد بن قاسم هندوشاه، همان، ج 2، ص 168 و تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله اول.
39 Kohir
40 . تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله اول.
41 . محمد بن قاسم هندوشاه، همان، ج2 ، ص169 و محمد هاشم خان، همان، ج3، ص 373.
42 . محمد بن قاسم هندوشاه، همان، ج2 ،ص169.
43 . جمشید قطب شاه که به سبب طولانى شدن عمر پدرش سلطان قلى قطب شاه، در آرزوى حکومت ریش سفید کرده بود، با طرح توطئهاى پدرش را به قتل رساند و برادر بزرگترش را کور کرد و خود به تخت سلطنت نشست که این امر نارضایتى بزرگان دربار قطب شاهى را به دنبال داشت (ر.ک: تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله اول و محمد هاشم خان ، همان ، ج3، ص 369 - 373).
44 Kohir
45 Ramraj
46 . تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله دوم؛ منشى قادر خان، تاریخ قطب شاهی، ص 7-6 و سیدعلى عزیزاللَّه طباطبا، برهان مآثر، ص 316-315. لازم به توضیح است که نویسنده برهان مآثر به جاى نظام شاه به اشتباه نام عادل شاه را ذکر کرده است.
47 Sholapur
48 Kakni
49 Gulbarga
50 Etgir
51 Raichur
52 . میرزا ابراهیم زبیری، تاریخ بیجاپور، ص59 و راى بندرابن، پسر راى بهارمال، لب التواریخ هند یا تاریخ لب الباب هند، ص 135 و محمد بن قاسم هندوشاه، همان، ج2 ، ص169؛ تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله دوم؛ منشى قادر خان، تاریخ قطب شاهی، ص 7-6 و سیدعلى عزیزاللَّه طباطبا، همان، ص 316-315.
53 Kolas
54 Narayankoda
55 Medak
56 عباس اطهر رضوی، شیعه در هند، ج1، ص468.
N.devare|a short history of Persian literature at the bahmani the adilshahi|the Qutb shahicourts| deccan| p 129.
57 Kalyani
58 از مناصب مهم دربار قطب شاهیان که در هرم قدرت این حکومت پس از سلطان و پیشوا در مکان سوم قرار داشت.
59 . محمدهاشم خان، همان، ج3، ص370؛ تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله سوم و منشى قادر خان، همان، ص12.
60 . در حالى که شرط بود که سربازان رامراج دست قتل و غارت و تجاوز به مسلمانان نگشایند (منشى قادرخان، همان، ص 10).
61 . میرهاشم بیک فزونى استرآبادی، فتوحات عادلشاهی، ص54-53 و سیدعلى عزیز اللَّه طباطبا، همان، ص 407 - 410.
62 . میرهاشم بیک فزونى استرآبادی، همان، ص54 و محمد بن قاسم هندوشاه، همان ،ج2، ص171.
63 . جکدیوراو از افرادى بود که به دلیل نقش مؤثرش در جلوس ابراهیم بر تخت حکومت قطب شاهی، صاحب اختیارات فراوان شده بود. او قصد داشت از این اختیارات، سوء استفاده نموده، دیگر سرداران را کنار بزند و دولت قلى برادر ابراهیم را به جاى او به حکومت برساند. وقتى این توطئه فاش شد، قطب شاه به دلیل خدمات سابق جکدیوراو از گناه او درگذشت. اما چون در همین ایام، برادر او بدون اجازه سلطان به اقطاع خود رفت، باعث ناراحتى قطب شاه شد، لذا سلطان تعدادى از هواداران جکدیوراو را کشت. وقتى این خبر به جکدیوراو رسید ابتدا به عمادالملک و سپس به رامراج پناهنده شد (براى تفصیل بیشتر ر.ک: میر عالم، همان، مقاله اول، ص122-120).
64 . تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله سوم.
65 . میر هاشم بیک فزونى استرآبادی، همان، ص54-53 و محمد هاشم خان، همان، ج 3، ص379.
66 . میر عالم، همان، ص141- 151.
67 . تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله دوم و میرعالم، همان، مقاله اول، ص 145.
68 Talikota
69 . غلامحسین خان خانزمان خان، همان، ص13؛ میرزا ابراهیم زبیری، همان، ص95 و محمدبن قاسم هندوشاه، همان، ج2، ص171.
70 . میرهاشم بیک فزونى استرآبادی، همان، ص 60-55 و تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله سوم.
71 . سیدعلى عزیزاللَّه طباطبا، همان، ص 452-447 و تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله سوم.
72 . تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله سوم.
73 . منشى قادر خان، همان، ص 14 و تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله سوم.
74 Naldurg
75 . راى بندرابن، همان، ص136 و غلامحسین خان خانزمان خان، همان، ص18.
76 . سید على عزیزاللَّه طباطبا، همان، ص529-527؛ راى بندرابن، همان، ص 136 و محمدبن قاسم هندو شاه، همان، ج 2، ص 172.
77 . از همان سالهاى اولیه تشکیل پادشاهى بهمنیان، ارتش آنها از دستههاى متعددى تشکیل مىشد که پیوسته با یکدیگر رقابت داشتند. یکى از این دستهها عمدتاً شیعه و از ایرانىها و نیز ترکها و مغولان آسیاى مرکزى بودند، دسته دیگر سنى بودند و مسمانان جنوب هندو مزدوران حبشى را شامل مىشدند. در آن دوران، گروه اول را غریبهها، آفاقىها یا خارجىها و گروه دوم را دکنىها مىنامیدند. این تقسیم بندى در دوره قطب شاهیان نیز ادامه داشت (براى تفصیل بیشتر ر.ک: جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ص 117-116 و محسن معصومی، فرهنگ و تمدن اسلامى - ایرانى دکن در دوره بهمنیان، ص 74-68.
78 . قطب شاه پس از چندى از گناه شاهمیر درگذشت واو را روانه وطنش ایران نمود، اما او در کشتى و قبل از رسیدن به ایران درگذشت (ر.ک: محمدهاشم خان، همان، ج 3، ص 387-385 و محمد بن قاسم هندوشاه، همان، ج2، ص 172).
79 Husnabad
80 Gulbarga
81 . عباس اطهر رضوی، همان، ج1، ص 474؛ راى بندرابن، همان، ص 136 و منشى قادرخان، همان، ص 15.