hc8meifmdc|2011A6132836|PM_Website|tblnews|Text_News|0xfdff572e040000001111000001000300
سیاستخارجى دولت اسلامى از دیدگاه امام على علیه السلام
سید عبد القیوم سجادى ×
سیاستخارجى دولتها، متغیر وابستهاى است که بر بنیان
یک سرى اصول و ارزشهاى ملى و ایدئولوژیکى استوار است.در سیاست گذارى خارجى کشورها
دو بخش اصلى قابل شناسایى است:
1.اصول و بنیادهاى نظرى;
2.شیوهها و راهکارهاى اجرایى.
قسمت دوم عمدتا در حوزه تجربه بشرى جاى گرفته و شناور
است در حالى که بخش نخستبر مجموعهاى از نگرشهاى فلسفى و انسان شناختى حاکم بر
جامعه و یا دست کم ذهنیت نخبگان سیاسى استوار مىباشد.
منظر فلسفى و انسان شناختى مذکور تاثیرات عمیقى را در
جهتگیرى خارجى کشورها و نحوه تعامل با سایر بازیگران بین المللى دارد.دو نگرش عام
و فراگیر حاکم بر روابط بینالملل، رئالیسم و ایده آلیسم است که از دیرباز بر
مباحث این حوزه مطالعاتى سایه افکندهاند.این دو نگرش از منظر فلسفى (وجودشناسى) و
انسانشناسى متفاوتى به تحلیل مسائل بین المللى مىپردازند.براى اساسىترین و
نخستین پرسش سیاستخارجى دولت در مورد ماهیت نظام بین المللى، هر یک از نگرشهاى
فوق جوابهاى متفاوتى دادهاند.نحوه تلقى هر یک از ماهیت نظام بینالمللى، دیگر
مسائل مربوط به سیاستخارجى را تحت تاثیر دارد; از این رو براى فهم واقعى و درک
روشن جهتگیرى خارجى کشورها، فهم ماهیت روابط خارجى از دید آنان حایز اهمیت
است.این مقاله در پى آن است تا ماهیت روابط خارجى را در پرتو اندیشه دینى - الهى
امام على علیه السلام مطالعه کند.روشن است که ارائه جواب روشن براى این پرسش
بنیادین، ماهیتسیاست گذارى خارجى و جهتگیرى خارجى دولت اسلامى امام علىعلیه
السلام را تبیین خواهد کرد.چنین امرى براى دولت اسلامى در عصر حاضر مىتواند مفید
و راهگشا باشد، زیرا دولت اسلامى در عصر غیبت خود را موظف مىداند تا با الهام از
سیره عملى و گفتارى پیشوایان معصومعلیه السلام (سنت) به سیاست گذارى و اجرا
بپردازد.بدین منظور کشف و استخراج دیدگاههاى رهبران دینى بسیار حایز اهمیت است.
قبل از ورود به بحث، براى تبیین و توجیه منطقى بحث،
ذکر نکتهاى لازم به نظر مىرسد; شاید برخى تصور کنند که روابط بین الملل و مباحث
مربوط به آن از محصولات قرون اخیر بوده و بنابراین، طرح آن از منظر زمانى عصر امام
علىعلیه السلام چندان موجه به نظر نمىرسد.نگارنده با قسمت اول گزاره فوق موافق
است که حوزه مطالعات روابط بینالملل، حداقل به صورت یک رشته مطالعاتى آکادمیک
قدمت چندانى ندارد و عمدتا به سالهاى پس از جنگ جهانى دوم باز مىگردد; اما مسائل
مورد مطالعه و موضوع آن را نمىتوان به دوره تاریخى خاصى ارجاع داد.یکى از
قدیمىترین و در عین حال پر مناقشهترین موضوع مورد مطالعه این حوزه، دو پدیده جنگ
و صلح است; بنابراین از زمانى که روابط اجتماعى در حیات انسانى شکل گرفته، بشر با
این دو پدیده روبه رو بوده است.دقیقا از همین زاویه است که برخى از پژوهشگران این
رشته، قدمت و پیشینه تاریخى آن را در جنگهاى پلوپونز قبل از میلاد جست و جو
مىکنند. (1)
بنابراین دست کم مىتوان گفت، جنگ و صلح و مسائل مربوط
بدان، یکى از مهمترین مسائل و موضوعات این رشته پژوهشى است که با تاریخ روابط
اجتماعى انسان همزاد است. از این منظر همان گونه که مطالعه ماهیت نظام بینالمللى
با تاکید بر دو پدیده جنگ و صلح از منظر اندیشمندانى نظیر افلاطون، ارسطو، سیسرون،
اکوئیناس و دیگران مىتواند موجه باشد، مطالعه ماهیت این نظام از دیدگاه امام على
نیز مىتواند توجیه منطقى داشته باشد; از این رو در نوشتار حاضر تلاش بر آن است تا
ماهیت روابط خارجى از دیدگاه امام على به بحث گذاشته شود و نگاه حضرت به دو پدیده
جنگ و صلح، ریشهها و عوامل آن مورد مطالعه و بررسى قرار گیرد.آیا سیاستخارجى
امام على خصلت جنگ محورى دارد یا صلحطلبى؟ آیا جهتگیرى حضرت عمدتا اصل را بر صلح
مىگذارد یا جنگ؟ اهداف و ابزارهاى سیاستخارجى دولت اسلامى از دیدگاه امام على
کدامند؟
ماهیت روابط خارجى از دیدگاه امام على علیه السلام
براى فهم ماهیت نظام بینالملل در هر مکتب و نحله
فکرى، ابتدا لازم است که نگرش فلسفى آن مکتب به انسان، جامعه و سیاست مورد مطالعه
و امعان نظر قرار گیرد، چون این نگرش فلسفى پایههاى نظرى آن مکتب را شکل
مىدهد.بر این اساس بحث ماهیت روابط خارجى از دیدگاه امام على نیز از خاستگاه
انسانشناسى سیاسى آغاز و با عزیمتگاه سیاستشناسى در حوزه بین المللى به انجام
مىرسد.این حثبه دنبال پاسخ گویى به این پرسش اساسى است که آیا از نگاه امام على،
اصل در روابط خارجى بر جنگ استوار استیا صلح؟
2.انسانشناسى سیاسى
تلقى و شناختى که امام على از انسان به صورت عام و
انسان سیاسى به خصوص ارائه مىدهد، کاملا با وحى الهى و تعالیم قرآنى و آموزههاى
پیامبر خاتم گره مىخورد; بنابراین انسانشناسى امام على همچنان که قرآن کریم مطرح
مىکند، بر دو بعدى انسان و ماهیت ترکیبى او استوار مىباشد.در این تحلیل انسان
داراى طبیعت دو بعدى است که بخشى ریشه در ملک داشته و بخش دیگر در ملکوت.بعد ملکى
انسان بیانگر ماهیتحیوانى و غریزى اوست، در حالى که بعد ملکوتى او نشان از جنبه
روحانى و الهى دارد که به قول قرآن کریم با «نفخت من روحى» توصیف مىگردد;
بنابراین در طبیعت انسان زمینههاى تمایل به دو نیروى متضاد که یکى انسان را به
اسفلالسافلین کشانیده و از درندگان «درندهتر» مىسازد و دیگرى او را به اوج
انسانیت و تعالى سوق داده و از فرشتگان «پرانتر» مىسازد، قابل شناسایى است.
سرنوشت انسان در گیر و دار جدال و تنازع دایم این دو نیروى طبیعى رقم مىخورد. این
جدال را برخى از پژوهشگران دینى جدال و مبارزه دایم میان نیروى غریزى و فطرى یا
بعد حیوانى و انسانى عنوان کردهاند.در این مبارزه برترى هر یک از دو بعد انسان،
ماهیت و سرنوشت او را رقم مىزند. (2) دو بعدى انسان علاوه بر قرآن
کریم، در کلام معصومینعلیهم السلام و به خصوص امام على علیه السلام نیز به خوبى
قابل ردیابى است.
امام على ضمن تصریح بر دو بعدى بودن انسان، جدال دایمى
میان آن دو را مورد تاکید قرار داده و در نهایت پیروزى هر یک از دو نیروى مزبور را
رقم زننده سرنوشت فرد عنوان مىکنند:
خداوند در فرشتگان (به هنگام آفرینش آنها) فقط عقل را
قرار داد بدون شهوت و در حیوانات شهوت را قرار داد بدون عقل و در فرزندان آدم هر
دو را قرار داد; پس هر کس عقلش بر شهوت او غلبه کند، برتر از ملایکه و هر کس شهوتش
بر عقل او غلبه نماید فروتر از حیوانات است. (3)
بنابراین انسانشناسى امام على با توجه به دو نیروى
عقل و شهوت که بیانگر دو نوع فعالیت التذاذى و تدبیرى است، به انجام
مىرسد.فعالیتهاى التذاذى او به وسیله قواى شهوانى و غرایز رقم مىخورد و فعالیت
تدبیرى از عقل او نشات مىگیرد و بر اساس تدبیر و مصلحت انجام مىشود.وجود هر دو
نوع فعالیتبا توجه به دو دسته از غرایز و اوصاف در انسان ضرورى است; اما در این
میان رابطه این دو و نحوه تنظیم این روابط در نهایت چهره انسان را شکل مىدهد و
جهتگیرىهاى او را تحت تاثیر مىگذارد:
عقل و شهوت دو دشمن یکدیگرند.پشتیبان عقل، علم و
پشتیبان شهوت، هواى نفس است و نفس انسانى مورد نزاع این دو مىباشد، به طورى که هر
یک از این دو دیگرى را مقهور سازد، نفس به سوى قاهر و مسلط کشیده مىشود. (4)
در مجموع جنبه عقلانى انسان با سعادت و کمال واقعى او
پیوند مىخورد و امام عقل را وسیله باشد نجات از گمراهى و رسیدن به سعادت معرفى
مىکند; بنابراین به هر اندازه از عقل بهره داشته از نظر امام به رستگارى و سعادت
نزدیکتر و از شرور و بدى دور خواهد بود.در مقابل، کسانى که از عقل بهره ندارند با
سرنوشتسیاه و تاریک رو به رو خواهند بود.از میان گفتهها و کلمات حکیمانه امام در
این مورد تنها به ذکر دو نمونه روشن بسنده مىشود: در مورد اهمیت عقل مىفرماید:
خداوند عقل را در وجود انسان به ودیعت ننهاده مگر این
که روزى به وسیله آن او را نجات خواهد داد. (5)
در جاى دیگر مىفرماید:
هنگامى که خداوند نسبتبه بندهاى اراده خیرى نماید،
به او عقل معتدل و عمل درست و صحیح عطا خواهد کرد. (6)
از سوى دیگر از نظر امام کسانى که از نعمت عقل محرومند
در چنبره هوا و هوس گرفتار و در گرداب گمراهى اسیرند.در این زمنیه امام تصویر
انسان عارى از عقل و گرفتار غرایز شهوانى را چنین ترسیم مىکند:
دنیا پرستان همچون سگانى هستند که بى صبرانه همواره
صدا مىکنند...یا همچون چارپایانى که گروهى از آنان پاهایشان بسته و گروهى دیگر
رها شدهاند، خردهاى شان را گم کرده و در راههاى نامعلوم گام گذاردهاند.
(7)
از این رو گمراهى عقل، خوارى بزرگ عنوان مىگردد:
«شدیدترین گمراهىها، گمراهى عقل و بزرگترین خوارىها، خوارى جهل است» .
2.سیاستشناسى و روابط اجتماعى
نگرش مکاتب و دیدگاههاى مختلف بر انسان به صورت
مستقیم در سایر حوزهها از جمله سیاست و اجتماع بازتاب مىیابد.نظریهاى که با
نگاه ترکیبى و دو بعدى بودن انسان، به انسانشناسى مىرسد، به صورت طبیعى در حوزه
سیاست نیز نوعى دوگانگى رفتارى را تعقیب مىکند.سیاست از این منظر نه صرفا پدیده
اخلاقى و هنجارى است و نه صرف یک واقعیت آکنده از شرور و تباهى، بلکه در این تلقى
ماهیت دو بعدى انسان، سیاست و اجتماع را نیز با این دوگانگى تحلیل مىکند.دوگانگى
که در یک طرف آن عقلانیت، اندیشه و رفتار مبتنى بر مصلحت وجود دارد و در طرف دیگر
آن قدرتطلبى، تمامیتطلبى و حسادت نمایان است.هر چند مسیر اصلى حرکت تاریخ، به
سوى رفتار مبتنى بر عقلانیت و مصالح بشرى است; اما این روند همواره با نیروى معارض
خویش که در قدرتطلبى انسان نهفته است، رو به رو مىباشد.
در دیدگاه هابزى، انسان موجودى است درنده خو و قدرت
طلب، و شرور بودن انسان در حوزه سیاست و اجتماع نیز تجلى مىیابد وبه سیاست نیز
رنگ و بوى درندگى و قدرتطلبى ناشى از حسادت و صیانت ذات مىبخشد.عرصه روابط
بینالملل در این نگرش بر عرصه گرگان درندهاى مبدل مىگردد که همگان حفظ خود را
در نابودى دیگران جست و جو مىکنند.چنین برداشتى به عنوان مکتب جنگ محور، بعدها
مبناى فلسفى مکتب اصالت قدرت را تشکیل داد.در مقابل، بر اساس دیدگاه کانتى و
عقلانى بودن مطلق انسان، انسان موجودى است کاملا اخلاقى و عقلانى که جز به سود و
خیر خود و دیگران نمىاندیشد.در این تلقى اصل حکم بر روابط اجتماعى انسانها صلح و
زندگى مسالمتآمیز است که گاه به دلیل خوى برترى جویى انسان تهدید و تبدیل به روابط
خصمانه مىگردد; بنابراین توجه دادن انسان به خیر و امور اخلاقى زمینههاى برقرارى
روابط صلحآمیز را در جامعه فراهم مىسازد.
همان گونه که ملاحظه مىگردد، هر یک از دو نگرش فوق از
نگاه بدبینى مطلق تا خوشبینى مطلق در نوسان است; در حالى که نگرش نخست، زندگى انسان
را سراسر ناامن و در معرض تجاوز و درندگى دیگران دانسته و در نهایت روابط خصمانه و
جنگ مداوم را بر روابط بینالمللى حاکم مىداند، در نگرش دوم با تاکید بر روحیه
همزیستى و اخلاق صلح جویانه انسان، یک جامعه کاملا اتوپیایى و آرمانى به دور از
ظلم و تجاوز تصویر مىگردد; اما در این میان به نظر مىرسد دیدگاه دو بعدى انسان
که طبیعتبشر را با نیک و بد همراه مىسازد، از مطلقگرایى تام دورى کرده و شخصیت
انسانى را در تعامل میان دو نیروى متضاد عقل و شهوت جست و جو مىکند; بنابراین بعد
عقلانى انسان جهتگیرى اخلاقى و صلح جویانه او را رقم مىزند، در حالى که در مقابل
قوه شهوت که در امیال قدرتطلبى و تمامتخواهى و حسادت انسان نمود مىیابد،
زمینههاى روابط تعارضى و جدالانگیز را موجب مىگردد; اما همان گونه که اشارت
رفت، هر چند انسانشناسى اسلام بر وجود دو نیروى خیر و شر در انسان اذعان مىکند،
لیکن از طرف دیگر به دلیل کمال جویى و حرکت تکاملى تاریخ، جهتگیرى اصلى انسان و
روابط اجتماعى او را با ماهیتخیرخواهانه و صلح جویانه تبیین مىکند; اما از طرف
دیگر به دلیل وجود نیروى مخالف، همواره مانعى بر سر راه رسیدن به این هدف وجود
دارد.
با توجه به انسانشناسى فوق، ماهیت روابط بینالملل از
منظر اسلام، هر چند در واقع تمایل به صلح و همزیستى دارد; اما به دلیل موانع و
نیروى شهوانى که در قدرتطلبى و برترى جویى برخى ملل و انسانها وجود دارد، با
نوعى حالت جنگ و صلح توام با هم توصیف مىگردد; بنابراین نه جنگ در ذات انسان ریشه
دارد، آن گونه که در تلقى هابز و ماکیاول مطرح است و نه صلح به تنهایى، بلکه به
دلیل وجود هر دو نیروى عقل و شهوت، زمینههاى هر دو امر در طبیعت انسان وجود
دارد.هر چند در نهایت تقدم و برترى جانب عقل که در حوزه روابط اجتماعى و سیاسى به
صلح و همزیستى بشر مىاندیشد، به عنوان غایتحرکت تاریخ، مورد توجه قرار مىگیرد:
بنابراین اگر بعد حیات طبیعى محض را در نظر بگیریم،
باید جامعه انسانى را مجموعهاى افرادى بدانیم که فلسفه موجودیت آنان از توماس
هابز شروع و در چنگیز قداره بند به بار مىنشیند و فلسفه سیاسى آنان از ماکیاولى
آغاز و در هممکتبان نرون و آتیلا به نتیجه مىرسد.علت این که بعد حیات طبیعى محض،
جنگ و کینه توزىها با هدف منفعتگیرى به عنوان یک خاصیت اساسى زندگى به رسمیت
مىشناسد، انحراف بسیار ویرانگر و دردناک بشر در جریان صیانت ذات است که ما آن را
اصل الاصول مىنامیم. (8)
اصل همزیستى در روابط خارجى از دیدگاه امام علىعلیه
السلام دیدگاه امام على در مورد ماهیت روابط اجتماعى با یکى از دو گمانه رایج در
مطالعات بینالمللى معاصر، قابل ردیابى است.گمانه اول آن است که ماهیت این روابط
بر محوریت جنگ استوار است و صلح حالت استثنایى است.در گمانه دیگر، ماهیت روابط
بینالمللى صلح محور بوده و جنگ به عنوان یک استثنا از قاعده مورد بررسى قرار
مىگیرد.در این نوشتار این فرضیه را تعقیب خواهیم کرد:
امام على اصل در روابط سیاسى و اجتماعى را صلح مىداند
و جنگ را جز در موارد ضرورت جایز نمىداند.براى اثبات و تایید این فرضیه بحث را در
چند محور زیر دنبال مىکنیم:
1.اهمیت صلح و همزیستى از منظر امامعلیه السلام;
2.سیاست صلحجویانه امامعلیه السلام;
3.نشانههاى صلحخواهى امامعلیه السلام;
1.اهمیت صلح و همزیستى از دیدگاه امام على علیه السلام
رویکرد امامعلیه السلام به صلح و همزیستى مسالمتآمیز
اجتماعى، عمدتا در چارچوب رویکرد قرآن به این پدیده مطرح مىگردد.از دیدگاه قرآن
هر چند منازعات اجتماعى و حالت تخاصم همواره در کنار نوعى «صلح و سلم» با زندگى
اجتماعى انسان همراه است; اما از آن جایى که این تخاصم عمدتا برخاسته از غرایز و
خواستههاى منفى آدمى است که در چهره حسادت، تنگ نظرى و انحصارگرایى نمود مىیابد،
قرآن کریم در موارد متعدد رسالت انبیاى الهى به خصوص نبى خاتمصلى الله علیه وآله
را به نفى این پدیدهها گوشزد مىکند.
در یک تصویر کلى مىتوان گفت: هر نوع تخاصم، جدال و
جنگ در جوامع انسانى نمودى است از زندگى اهل جهنم که مردان الهى وظیفه خود
مىدانند تا این جوامع را به زندگى اهل بهشت که همان صلح و سلم و همزیستى استحرکت
دهند. (9)
بنابراین در تصویر قرآنى، هر چند زندگى اجتماعى مشحون
از جنگ و صلح مىتواند باشد، اما در نهایت صلح و همزیستى به عنوان غایتحرکت
اجتماع و هدفى که انبیاى الهى براى استقرار آن آمدهاند عنوان مىشود، زیرا
مهمترین هدف ارسال رسل همانا استقرار عدالت اجتماعى است (10) و این
مهم در معناى واقعى خود صلح و امنیت اجتماعى را به همراه خواهد داشت، چه این که
جنگ و تخاصم وضعیتى است ناشى از تعدى، برترى جویى و تمامتخواهى انسان و در شرایطى
که این غرایز تعدیل و تحت کنترل در آید، جامعه با صلح و همزیستى مسالمتآمیز قرین
خواهد بودو عدالت اجتماعى جز در سایه جلوگیرى از این امور منفى تحقق نخواهد یافت;
بنابراین رسیدن به زندگى و جامعه بهشتى گونه، غایتى است که نه تنها انسان مسلمان
که در اندیشه اسلامى، نظام آفرینش بدان سو حرکت مىکند.به صورت طبیعى به هر اندازه
که جامعه در چنبره وحشتناک و ناامن جنگ قرار گیرد به وضعیت زندگى جهنمیان نزدیکتر
مىشود; پدیدهاى که همه ما از آن گریزانیم و نفرت داریم. (11)
در برخى آیات قرآن به صراحت، وظیفه پیامبران الهى با
حل نزاع و اختلافات امت گره مىخورد; بدین معنا که حالت تخاصم و جدال - که
مىتواند ریشه در داخل امت داشته باشد یا ناشى از خارج باشد - مىباید با صلح و
سلم جایگزین گردد.در این تقریر آغاز و انجام خلقت و نظام هستى به دور از هر گونه
اختلاف و کشمکش ترسیم مىگردد; اما در میان این دو مبدا و غایت همراه با صلح و
سلم، مقاطع تاریخى وجود دارد که همواره با نزاع و جدال انسانها همراه است.انبیاى
الهى براى حل معقول اختلافات و جلوگیرى از تخاصم تلاش کردهاند.قرآن این مهم را
چنین بازگو مىکند:
مردم امت واحده بودند; پس خداوند پیامبران را براى
بشارت و انذار فرستاد وبا آنان کتاب را به حق نازل کرد تا در آنچه مردم در آن
اختلاف کرده بودند حکم کند; اما اختلاف کنندگان درونى، اختلاف شان به سبب بغى بود،
آن هم پس از آمدن دلایل روشن. (12)
آنچه در کلام امام علىعلیه السلام تجلى مىیابد، از
نظر سیاسى و جامعه شناختى نیز یک رفتار عقلانى است.امام على در شرایطى این مقوله
را مطرح مىکند که جامعه آن روز جز به انتقام نمىاندیشد و گذشت را معادل ناتوانى
و ضعف ارزیابى مىکنند.امام در وصیتخود به فرزندانش چنین مىفرمایند:
من دیروز با شما همدم بودم و امروز عبرتى براى شما
هستم و فردا از شما جدا مىشوم.اگر من زنده بمانم، اختیار خونم در دستخودم
مىباشد و اگر از این دنیا رختبربندم، کوچ از این دنیا وعدگاه من است و اگر قاتل
را ببخشم بخشش براى من وسیله تقرب به خداست و پاداش نیکى براى شما دارد; پس قاتل
را ببخشید، آیا دوست نمىدارید خداوند شما را عفو کند. (13)
این نگرش امام دقیقا ریشه در وحى دارد آن جا که
مىفرماید:
...و اگر کیفر دادید همان گونه کیفر بدهید که به شما
وارد شده و ا گر صبر و تحمل نمایید قطعا براى شکیبایان بهتر است. (14)
اندیشهصلح خواهى امام صرفا به یک ایده انسانى در بعد
نظرى محدود نمىماند، بلکه همانند انبیاى الهى که رسالت هدایتبشر و استقرار عدالت
ضامن صلح و امنیت را عهده دارند، امام على در حوزه عملى نیز در این راستا تلاش
مىکند.امام برقرارى صلح در جامعه را از حد یک وظیفه در کنار سایر وظایف فراتر
برده و در مرتبه هدف حکومت و سیاستخویش مطرح مىکند:
خداوندا، تو مىدانى که کوشش ما در موضع خلافتبراى
رقابت در سلطهگرى و به دست آوردن چیزى از متاع محقر دنیا نبوده، بلکه براى آن بود
که به نشانهها و حقایق دین تو وارد شویم و در شهرهاى تو اصلاح نماییم تا
ستمدیدگان از بندگانت در امن و آساى باشند و قوانین متروک تو بار دیگر به جریان
بیفتد. (15)
امام على که خود در دامن وحى تربیتیافته و از سفره
معنوى رسالتحضرت خاتم ارتزاق کرده، در این راستا رسالتحضرت خاتمصلى الله علیه
وآله را با ایجاد فضاى اخوت و برادرى در میان بشر پیوند زده مىفرمایند:
خداوند پیامبرصلى الله علیه وآله را زمانى مبعوث کرد
که شما مردمان عرب در بدترین شرایط زندگى مىکردید و تشنه به خون همدیگر بودید.
(16)
و در جاى دیگر با ترسیم وحشتناک از زندگى اجتماعى بشر
عصر پیش از بعثت مىفرمایند:
خداوند پیامبرش ر ابا دلایل روشن و نور روشنایى بخش
فرستاد...در وقتى که مردم مبتلا به فتنههاى بسیار بودند، و راه نجات از آن را
نداشتند; فتنه هایى که مردم را پایمال و لگدکوب کرد و همگى در میان آن سرگردان و
وامانده بودند، خواب آنان را بىخوابى و چشم شان گریه بود. (17)
در شرایط و روزگارى که روحیه انتقامگیرى از دشمنان در
درون جوامع بشرى آتشى را بر مىافروخت که حیات جمعى را به جهنم سوزان مبدل
مىساخت، این امام على بود که واژه زیباى گذشت و عفو را جایگزین آن نمود.شاید در
این نکته نتوان تردید کرد که برخورد ناشیانه و غرورآمیز با دشمن شکستخورده
ریشههاى یک خصومت و عداوت فراموش نشدنى را در خمیره جان او مىکارد که در هر
فرصتى حقارت درونى خویش را از طریق شعلهور ساختن آتش دوباره جنگ جبران کند.تجربه
تاریخى به خوبى این نکته را تایید مىکند که تحقیر دشمن شکستخورده و انتقامگیرى
غیر منصفانه با پیامدهاى ناگوار نفاق و جنگ دایمى همراه خواهد بود.جنگ جهانى دوم
(1939- 1945 م) که علاوه بر خسارتهاى مادى جبرانناپذیر بر بشر، انسانهاى زیادى
را به کام خود فرو برد، بنا بر برخى دیدگاهها معلول برخورد ناشیانه فاتحان جنگ
اول جهانى با مغلوبین (آلمان) بود; بنابراین عفو و گذشت و مدارا با دشمن غیر از
بعد اخلاقى و انسانى است.
تا این جا با ذکر چند نمونه از معارف قرآن کریم و
کلمات حکیمانه امام على به خوبى این نکته را مىتوان استظهار کرد که صلح از مبانى
اصلى زندگى اجتماعى است و اندیشه اسلامى استقرار صلح و ثبات اجتماعى را با هدف
خلقت و سیر تکوینى نظام آفرینش گره مىزند.به تعبیر علامه محمدتقى جعفرى از نظر
عقلى نیز مبنا بودن صلح براى حیات اجتماعى بشر قابل اثبات است، زیرا اسلام هدف
زندگى را کمال و سعادت انسان مىداند و این هدف جز با برقرارى صلح نمىتواند قابل
تامین باشد; (18) بنابراین اندیشهاى که براى کمال انسان و سعادت او
(در بعد دنیوى و اخروى) جهتگیرى دارد، چگونه مىتواند جنگ محور باشد و یا به صلح
نیندیشد.
2.سیاست صلح گرایانه امام على علیه السلام
همه انسانها و اغلب مکاتب به دلیل جذابیت صلح و
انطباق آن با فطرت و خواستهاى درونى انسان، شعار صلحطلبى را سر داده و حتى براى
رسیدن به امیال و غرایز نفسانى، برترىطلبى و تمامتخواهى شان که نوعى جهتگیرى ضد
صلح و ماجراجویانه را به همراه دارد، از پوشش صلح خواهى بهره مىگیرند.مکاتب و
اندیشههاى سیاسى «سود محور» که جز به «منافع» نمىاندیشند، موقفشان در قبال دو
پدیده جنگ و صلح بر اساس منافع و سود و ضرر شخصى یا احیانا ملى تنظیم مىگردد;
بنابراین «منافع ملى» در بیشتر موارد تعیین کننده جهتگیرى خارجى کشورها در مورد
جنگ و صلح است.اگر جنگ مىکنند با منافع توجیه مىشود و اگر صلح مىنمایند نیز با
منافع توجیه مىگردد. (19) در چنین وضعیتى استقبال یا استدبار به صلح و
جنگ نمىتواند معیار انسانى و بشرى داشته باشد، زیرا بر اساس منافع انسانیت صورت
نمىگیرد، بلکه منافع مردمانى خاص تعیین کننده است; بنابراین در تلقى سودگرایانه
معاصر، اتخاذ موضع صلحطلبى یا حمایت از آن به دلیل آن که «با منافع ملى» کشورها
گره مىخورد، نمىتواند هویت واقعى کشورها یا مکاتب را بنمایاند.تنها زمانى
مىتوان اندیشه یا مکتبى را «صلح محور» یا طرفدار صلح دانست که نه تنها اعتقاد
واقعى به صلح داشته باشد، بلکه براى استقرار آن در همه شرایط برنامه ریزى و تلاش
کند.
صلح خواهى امام على با آنچه که دیگر سیاستمداران تظاهر
مىکنند، تفاوت جدى دارد. اگر معاویه در شرایط خاصى دم از صلح مىزند و به حکمیت
قرآن تن در مىدهد نه بدان دلیل است که به صلح ایمان دارد، زیرا صلح و استقرار
ثبات در حکومت امام على او را به شدت متضرر خواهد ساخت; اما صلح خواهى امام از آن
رو اهمیت دارد که نه به عنوان یک تاکتیک بلکه در قالب یک استراتژى کلان تدوین
مىگردد.در چنین وضعیتى استراتژى کلان امام على در حوزه سیاستخارجى با مراوده و
همزیستى مسالمتآمیز هویت مىیابد.یک سیاست راهبردى و استراتژیکى مبتنى بر
مجموعهاى از باورها و ارزشهاى ذهنى است که به سادگى قابل چشم پوشى نیست و
نمىتواند با ملاحظات سطحى و غیر مهم جایگزین کرد.صلحطلبى امام على نه از روى
ظاهر سازى است و نه از سر درماندگى، بلکه به دلیل باور عمیق امام بدان
است.نمونهاى از این سیاست انسانى را در واقعه صفین چنین مىخوانیم:
حجر بن عدى و عمرو بن الحمق (دو تن از یاران حضرت) از
لشکریان معاویه اظهار برائت مىکردند و ناسزا مىگفتند.امامعلیه السلام سر رسید و
فرمود: آنچه مىگویید لایق به شان شما دو نفر نیست.پرسیدند یا امیرالمؤمنین آیا ما
بر حق نیستیم؟ فرمود: بلى.عرض کردند: آیا آنها بر باطل نیستند؟ فرمود:
بلى.پرسیدند: پس چرا ما را از دشنام دادن به آنها باز مىدارى؟ فرمود: از اینکه
آنها را لعن کنید و دشنام دهید بیزارم و اگر آنها را با کردار و رفتارشان وصف کنید
بهتر است، ولى اگر به جاى برائت از آنها دعا کنید که خدایا خونهاى ما و آنها را
حفظ کن و میان ما و آنان صلح برقرار کن و آنها را از گمراهى به هدایت و از جهل به
شناختحق رهنمون شو، براى من دوست داشتنىتر و براى شما خیر خواهد بود. (20)
این داستان به خوبى سیاست صلح جویانه امام را بازگو
مىکند، زیرا امام در شرایطى این نیتخیرخواهانه را در مقابل دشمنانش اظهار مىکند
و از خداوند طلب صلح و حفظ دماى طرفین را مىنمایند، که نه با شکستى رو به رو گشته
تا حمل بر درماندگى گردد و نه غیر از دو تن از یارانش کسى حضور دارد تا حالت
تبلیغاتى و ظاهرسازى داشته باشد.در جاى دیگر امام به یکى از کارگزاران و
فرماندهانش دستور مىدهد که پیشنهاد صلح از سوى دشمن را بپذیرد هر چند این پیشنهاد
از سر درماندگى دشمن و تجهیز مجدد او باشد.
هرگز دعوت دشمن را به صلح در حالى که رضاى خدا در آن
است رد مکن، زیرا در هنگام صلح است که راحتى براى لشکریانتحاصل آید و از غصه و
تشویش خاطر آسوده مىشوى و امنیتبراى جامعه توجه وجود مىآید.با این حال از دشمن
و حیله گرىهاى او پس از صلح، شدیدا بر حذر باش، چه بسا دشمن خود را به انسان
نزدیک مىکند تا او را غافلگیر سازد; پس همواره بر حذر باش و خودش گمانى در این
مورد را متهم بساز. (21)
این کلام و توصیه امامعلیه السلام بیانگر آن است که
صلح در همه حال مطلوب استحتى اگر از سوى دشمن و بااهداف فریبکارانه پیشنهاد شود،
منتها انسان مؤمن و هوشمند در عین قبول صلح بر رفتار و حرکات دشمن نظارت دارد و
راههاى فریبکارى او را مسدود مىکند.حضرت در این جا نمىفرمایند که اگر دشمن
پیشنهاد صلح داد، زمانى که در موضع برتر بودى قبول نکن، یا اگر قبول کردى با در
نظر داشت فلان منافع قبول کن، بلکه مىفرماید پیشنهاد صلح با هر عنوان و هدفى که
باشد قبول کن و به نفع تو است، منتها نباید جانب حزم و احتیاط را از دست دهى.این
دقیقا بیانگر همان نگرش وحیانى است که فرمود «و الصلح خیر» (22) .صلح
بدون در نظر داشت پیامد آن خوب است و جنگ بد است هر چند پیامد آن خوب باشد.
(23)
3.نشانههاى صلحخواهى امام على علیه السلام
از آنچه گذشتبه دست مىآید که «صلح» به عنوان مبناى
حیات جمعى انسان در اندیشه دینى امام على، از نگاه او به ماهیت انسان و حقیقتسیاست
نشات مىگیرد; بنابراین چه در حوزه داخلى و چه خارجى اصل صلح به عنوان یک هدف
دنبال مىشود و امام از رو آوردن به سیاست تخاصم و جنگ به شدت اعلام انزجار
مىکند.این امر را در فرمانش به مالک اشتر به خوبى بازگو کند، آنجا که به او
دستور مىدهد تا سیاست نظامىاش را به گونهاى سامان بخشد که کمتر به جنگ و بیشتر
به صلح بیندیشد: «و از سپاهیان کسى را به کار بگمار که آزار و شکنجه مردم و جنگ را
دوست نمىدارد» . (24) جهت تبیین و توضیح بهتر جهتگیرى صلح جویانه
امام، اندیشه صلح خواهى امام را در محورهاى زیر دنبال مىکنیم:
1) اهتمام به صلح و توصیه مکرر بدان
با وجود فضاى تنش زاى صدر اسلام، گفتار پیشوایان
معصومعلیهم السلام بیش از آن که در صدد تدوین استراتژى جنگى برآید، بیشتر به
اشاعه اندیشه صلح خواهى و تبیین راهکارهاى عملى تحقق و ایجاد صلح در جامعه اسلامى
اهتمام نشان مىدهد. توصیههاى مکرر امام على به اصحاب، یاران و فرماندهانش به
خوبى این نکته را بازگو مىکند که سیاست صلح خواهى امام نه یک سیاست مقطعى و گذرا
و نه یک تاکتیک سیاسى براى غلبه یافتن بر رقیب، بلکه همانگونه که اشارت رفت، این
سیاستیک جهتگیرى بنیادین و یک سیاست استراتژیکى در خط مشى سیاسى امام است که جز
در مواقع ضرورت، نمىتوان آن را نادیده گرفت; بنابراین مشرب سیاسى امام على بر صلح
استوار بوده و «امام صلح را دوست مىدارد و به آن امر مىکند و از جنگ بیزار است و
از آن نهى مىکند و به آن روى نمىآورد مگر آن که جنگ به سراغ او آید و اصرار
بورزد و مهربانى و نیکى در جلوگیرى از آن کارگر نشود» . (25) امام علیه
السلام آن چنان به برقرارى صلح اهتمام نشان مىدهد که حتى در بدترین حالت و زمانى
که برقرارى صلح ممکن استبا پیامدهاى زیانبار و ناگوارى همراه باشد، بر پذیرش صلح
و استقرار آن توصیه مىکند. (26)
2) تاخیر در جنگ
بر خلاف آنچه که برخى از خاورشناسان اظهار کردهاند که
با توجه به وضع قانون جهاد، اسلام مکتبى است جنگ محور، حوادث و رخدادهاى تاریخى
صدر اسلام هیچ کدام از آغاز جنگ از سوى رهبران دینى حکایت نمىکند.با این که در
مواردى امام علىعلیه السلام دلایل منطقى کافى براى جنگیدن با دشمن دارد; اما هیچ
گاه آغازگر جنگ نبوده است.در موارد مختلف به اصحاب و یاران خود دستور صبر مىدهد
تا اولین تهاجم از سوى دشمن صورت گیرد، تا در آن حالت وارد جنگ شدن از پشتوانه
منطقى بیشترى برخوردار گردد. (27) امام همواره قبل از آغاز جنگ به
نصیحت و خیرخواهى دشمنان مىپرداخت تا شاید آتش جنگ به صلح و امنیت تبدیل
گردد.همین سیره عملى را براى فرماندهان و لشکریان خود نیز توصیه کرده و از آنان
مىخواهد که قبل از وارد شدن در جنگ، دشمن را نصیحت کند و با آنان حجت نماید، تا شاید
غایله جنگ از طریق گفت و گو به پایان رسد و اگر پس از آن جنگ تحقق یافت، حجتى بر
حجتهاى آنان (اصحاب) افزوده شود. (28)
گاه امام به بهانههاى مختلف شروع جنگ را به تاخیر
مىانداخت و در مواردى هم مورد اعتراض اصحاب خود واقع مىشد; گاه عدهاى از
اطرافیان امام، تصور مىکردند که تاخیر امام در جنگ ناشى از تردید قلبى او براى
این کار است و یا احیانا امام به دلیل ترس این چنین رفتار مىکنند.امام خود فلسفه
تاخیر را چنین بازگو مىکند:
بگذارید حتى یک نفر هم که شده، با گذشت زمان هر چند یک
روز یا یک ساعت هم که باشد، به خود بیاید و با مشاهده رفتار عادلانه ما
هدایتشود.شتابزده نباشید، خونریزى کار آسانى نیست، من از ریختن خون ناحق همواره
گریزانم.یاران من! شتابزده نباشید، زیرا پیامبراکرمصلى الله علیه وآله به من
فرمود: اگر خدا به وسیله تو یک انسان را هدایت کند بهتر از هر چیزى است که آفتاب
بر آن طلوع و غروب مىکند. (29)
بنابراین در حالى که سیاست جنگى دشمنان امام زمانى که
جنگ را به نفع شان ارزیابى مىکنند، کمترین درنگى در آغاز آن ندارند و از هر
وسیلهاى براى شعلهور ساختن آتش جنگ بهره مىجویند، صلح دوستى امام على و پیوند
وى با عوامل آن، حتى چند لحظه پیش از جنگ موضوعى است که هیچ یک از دوست و دشمن در
آن اختلاف ندارند.سیره و روش وى مملو از مظاهر این صلح دوستى و نفرت از جنگ است و
در همین جاست ماجرایى که در واقعه جمل اتفاق افتاد که به یاران خود دستور داد که
تیراندازى نکنند، شمشیر و نیزه نزنند تا مسؤولیتبه عهده آنان نباشد. (30)
3) استقبال از مذاکره در هر شرایط
بر خلاف سیاستمدار غیر دینى که منافع را معیار جنگ و
صلح مىداند، امام على جز یک معیار براى آن نمىشناسد و آن رضایتخداوند است.
(31) جنگ و صلح امام دقیقا با چنین نگرشى صورت مىگیرد; از این رو امام در
هر شرایطى که این شرط براى جنگ یا صلح محقق بداند، هر چند به لحاظ شخصى براى او
زیانبار باشد، از آن استقبال مىکند. امامعلیه السلام در همه حال، حتى در شرایط
برترى نظامى خود، از کشتار و جنگ نفرت دارد و از صلح و مذاکره استقبال مىنمایند و
چه بسا، دشمن با ابزار آلات جنگى و تجهیزات نظامى در میدان مىآید; اما امام براى
اینکه از جنگ جلوگیرى کند بدون سلاح و سر برهنه پاى در میدان مىگذارد تا بدین
ترتیب نیتخیرخواهانه و صلح جویانهاش را براى دشمن اثبات کند. (32) حتى
در صورت شعله ور شدن جنگ، رفتار امام و یاران او با دشمنان به گونهاى نبود که
زمینههاى صلح و گفت و گوى بعدى را از میان بردارد:
او اگر مىجنگید سعى مىنمود که کشتار نشود و به خاک
افتادگان پیکار فراوان نباشد و تا آن جا که مىتوانست مىبخشید و عفو مىکرد و چه
بسیار که امکان انتقام مىیافت، ولى عفو مىکرد. (33)
بدین ترتیب تا زمانى که مشکلات از طریق مذاکره و نصیحت
قابل حل باشد، امام هیچ دلیلى براى جنگیدن نمىبیند و در نتیجه اصل در سیاست امام
مذاکره و گفت و گوست و تنها زمانى امام به سیاست جنگى روى مىآورد که سیاست مذاکره
و دیپلماسى با بن بست مواجه مىگردد.این نکته را به وضوح در مورد برخورد امام با
خوارج نهروان - به عنوان دشمنان داخلى - مشاهده مىکنیم.امام در برخورد با این
گروه، سیاست نصیحت و مذاکره را بر مىگزیند و پس از آن که خیر خواهى امام در دل
تاریک آنان هیچ روزنه امیدى براى اصلاح به وجود نمىآورد، تصمیم به جنگ مىگیرد.در
موردى دیگر امام در این زمینه آنقدر تعلل و درنگ مىکند که از سوى برخى از یاران
مورد اعتراض واقع مىشود و امام در پاسخ مىفرماید: در این امر (حکمیت) آنقدر درنگ
کردم تا شخص نادان اطلاع و آگاهى یابد و دانا در کار خود اندیشه کند، باشد که
خداوند در مدت این متارکه جنگ امر این امت را اصلاح فرماید. (34)
4) قطع ریشههاى جنگ از دیگر نمودهاى سیاست صلح خواهانه امام
تلاش پیگیر براى قطع ریشهها و از میان برداشتن
ریشههاى جنگ و دشمنى است.شاید قابل انکار نباشد که ترس از نابودى، برخورد انتقام
جویانه و تحقیر مردم کستخورده و مغلوب، عواملى است که زمینههاى جنگ را فراهم
مىسازد.عوامل یاد شده شروط لازم جنگها و خصومت هاست که با همراه شدن شرط کافى،
که همانا فراهم شدن شرایط مساعد و توانمندى براى آغاز جنگ است، آتش ویرانگر جنگ را
مشتعل خواهد ساخت. امام على با درایت و درک عمیق از انسان و جامعه، سیاست صلح
گرایى خویش را تنها در بعد نصایح و وعظهاى سیاسى محدود نساخت، بلکه همواره براى
قطع ریشهها و از میان برداشتن عوامل جنگ زا و نزاع برانگیز همت مىگمارد.
امام براى زدودن ترس از دشمن و جلب اعتماد آنان علاوه
بر اعلام امان دادن به دشمنان، کشتار غیر نظامیان، زنان، اطفال و سالخوردگان را به
شدت محکوم مىکند. در مواردى امام ماهیتسیاست غیر جنگى خویش را بازگو کرده و از
قتل و کشتار اظهار نفرت مىکند.در این زمنیه «شخصى از امام سؤال مىکند که قوم ما
در بصره بر این باورند که اگر سپاه شما بر آنان مسلط شود، مردان را مىکشند و زنان
را به کنیزى مىگیرند.امام در پاسخ چنین برخوردى را نفى کرد و به او اطمینان خاطر
مىبخشد» . (35) همچنین در جریان جنگ جمل امام على براى این که تلقى
انتقام جویانه را از ذهن دشمن محو سازد به آنان امان مىدهند. (36)
برخى از آنچه امام به عنوان آداب جنگ بیان مىکند،
کاملا ناظر به همین نکته است. نهى از مبارزهطلبى، پرهیز از انتقامگیرى و منع از
ناسزاگویى، علاوه بر این که بیانگر خصایص انسانى سپاه امام است، با پیامدها و
تبعات عینى نیز همراه مىباشد.در جامعهاى که سطح فکرى و بینش سیاسى بالایى وجود
ندارد و هنوز رگههاى فرهنگ جاهلى دیده مىشود مبارزهطلبى و دعوت به جنگ مىتواند
تحریک برانگیز باشد و آتش جنگ را شعله ور سازد.در چنین جامعهاى سیاست انتقام جویى
با تحریک دشمن به جنگ مىانجامد; از این رو امام شدیدا یاران خود را از این امور
باز مىدارد. (37)
مبانى سیاستخارجى امام على علیه السلام
مبانى سیاستخارجى، حداقل به شکل امروزى در کلام امام
قابل ردیابى نیست. (38) اما از میان گفتههاى حکیمانه و سیره ماندگار
امام مىتوان مبانىاى را استخراج کرد.مهمترین مبانى سیاستخارجى امام، که در
واقع همان اصول یاستخارجى اسلام مىباشد را مىتوان در محورهاى زیر عنوان کرد:
1.اصل دعوت
اصل دعوت ریشه در وحى داشته و از مهمترین و
اساسىترین هدف و رسالت انبیاى الهى و به خصوص نبى خاتمصلى الله علیه وآله محسوب
مىگردد.محتواى این دعوت بر سعادت دینى و دنیوى انسان استوار مىباشد. (39) بدین
منظور دعوت به نیکىها و خوبىها و اجتناب از زشتىها در راستاى تحصیل سعادت انسان
تحلیل مىشود.این اصل در حوزه سیاسى به تعریف خاصى از سیاست مىرسد که بر اساس آن
سیاستبا دعوتگرى و هدایتگرى پیوند مىخورد (40) و همین نکته در اندیشه
سیاسى شیعى، سیاست را با نبوت و امامت گره مىزند، زیرا هدایتگر راستین نمىتواند
از محتواى دعوت ناآشنا باشد و آشناترین فرد در این زمینه پیامبر الهى و رهبران
معصومند که از طریق رابطه مستقیم یا غیر مستقیم با مبدا وحى، عمق و معناى واقعى
محتواى دعوت را درک مىکنند.
به هر حال اصل دعوت یکى از مبانى روابط خارجى دولت
اسلامى است که به تناسب شرایط و مقتضیات زمان از شیوههاى خاص براى تحقق و انجام
آن اقدام مىشود. آنچه تحت عنوان «جهاد» در اسلام مطرح مىباشد، عمدتا با هدف دعوت
و هدایتگرى صورت مىگیرد.بیشتر متفکران اسلامى، فلسفه جهاد را در راستاى رفع موانع
دعوت و رسانیدن پیام اسلام به گوش جهانیان، تحلیل مىکنند.در این حالت اگر جامعه
غیر اسلامى مانعى بر سر راه دعوت ایجاد نکند، دلیلى براى جهاد وجود نخواهد داشت.
هر چند برخى از پژوهشگران تشریع جهاد را به مفهوم
سیاست جنگ طلبانه اسلام عنوان کردهاند; اما در یک تحلیل منصفانه فلسفه جهاد را
نمىتوان به قتل و کشتار جمعیتهاى غیر مسلمان یا اجبار به پذیرش اسلام عنوان کرد،
بلکه عمدتا جهاد به منظور دعوت و رسانیدن پیام اسلام به گوش جهانیان صورت مىگیرد.
(41)
یکى از پژوهشگران این نکته را چنین تحلیل مىکند:
هر چند موضوع جهاد به عنوان پایه و اساس دایم روابط
اسلام با همسایگان تلقى مىشد، معذلک معناى آن جنگ دایم مستمر نبود، معناى آن این
نبود که بالضروره همیشه با دشمن در حال تصادم شدید و منازعه بى پایان باشند.
(42)
بنابراین در مورد جهاد این امر ضرورى بود که قبل از هر
اقدامى باید دعوت به اسلام به عمل آید و فقط در مورد امتناع از دعوت جنگ تجویز
مىگردد.
سیاستخارجى دولت اسلامى از دیدگاه امام نمىتواند اصل
دعوت را نادیده انگارد; اما مکانیزم دعوت با توجه به شرایط و ضرورتهاى زمانه
متغیر خواهد بود.گاه دعوت در قالب جدال احسن و گفت و گو صورت مىگیرد و گاهى از
طریق وعظ و خطابه و گاهى از طریق مکاتبه و ارسال پیام.امام على در جاى جاى گفتار
حکیمانهاش ضمن باگو کردن رسالت دعوت دینى، آن را از اصول اساسى بعثت نبى خاتمصلى
الله علیه وآله عنوان مىکند و مهمترین ابزار دعوت پیامبر را در نصیحت، دعوت به
سوى حکمت و موعظه حسنه بازگو مىنمایند. (43)
2.ظلمستیزى و حمایت از محرومان در کلام امام على علیه السلام
امحا و نابودى ظلم و دفاع از مظلومان یکى از مهمترین
اهداف حکومتسیاست عنوان مىگردد.در اندیشه الهى امام سیاست و حکومت آنها اگر موجب
احقاق حقوق مظلومان و جلوگیرى از ظلم بیدادگران شود قدر و قیمت مىیابد و در غیر
آن به اندازه یک لنگه کفش کهنهاى ارزش نخواهد داشت. (44) چنین رویکردى
به حکومت و سیاست مبارزه با ظلم و دفاع از محرومان را به عنوان یک هدف انسانى و
الهى فراتر از محدوده جغرافیایى و مرزهاى خاکى مطرح مىکند، دقیقا با چنین نگرشى
است که امام حتى محرومیتهاى ساکنان دیگر نواحى را بر نمىتابند.
بنابراین مراودات و رابطه خارجى دولت اسلامى نمىتواند
این «اصل» را در سیاستخارجى از نظر دور دارد.اگر اسلام یکى از موارد جهاد را
رهایى همکیشان از زنجیر اسارت بیدادگران عنوان مىکند، این امر بدان معناست که
جهتگیرى اساسى سیاستخارجى دولت اسلامى مىباید در این مسیر تنظیم گردد; البته
ظلم ستیزى و دفاع از محرومان عالم الزاما به معناى درگیر شدن و جنگ نیست، بلکه
دولت اسلامى در طرق مختلف و با استفاده از مکانیزمهایى که در اختیار دارد بر اساس
توانمندى و امکانات موجود، این هدف را دنبال مىکند.این اصل را در کلام امامعلیه
السلام چنین مىخوانیم:
به خدا سوگند اگر نبود حضور مردم در صحنه و اتمام
حجتبه وجود یاوران و اگر نبود پیمانى که خداوند از دانایان گرفته است تا در برابر
شکمبارگىهاى ظالمان و فریادهاى مظلومان ساکت نباشند، مهار شتر خلافت را بر گردنش
مىانداختم.... (45)
بدین ترتیب اصل مبارزه با ظلم و نابرابرى و حمایت از
مظلومان، پیمانى است که امت اسلامى با خدایش بستهاند و لازم است تا آخر بر سر این
پیمان وفادار بمانند.سیاست ظلم زدایى و دفاع از مظلومان، همچنان که در جامعه داخلى
رسالتى است که زمامداران جامعه دینى به عهده دارند، در حوزه سیاستخارجى نیز اصلى
است که همواره مىباید مورد توجه باشد.
3.وحدت امت اسلامى در اندیشه سیاسى الهى امام على علیه السلام
مفهوم عمیق امت که نشان از پیوند اعتقادى مسلمانان با
همدیگر مىباشد، به جاى واژه ملتیا قومیت و نظایر آن مىنشیند.در این تحلیل
باورهاى دینى و ارزشهاى الهى خودى و بیگانه را تعریف مىکند.در این تلقى ممکن است
اقارب و خویشاوندان خونى بیگانه باشند و دور افتادگان نسبى در محدوده «خودى» جاى
گیرند.امام این نکته را در وصف جامعه عصر بعثتبه وضوح بیان مىکند، آن جا که
مىفرمایند: ما همراه با رسول خدا در جنگها حضور مىیافتیم و بسا پدران، برادارن
و خویشاوندان خود را مىکشتیم و این جز بر ایمان ما نمىافزود.به راستى تنها معیار
اعتقادى و عنصر مکتبى است که ابولهب را که از نظر نسبى با پیامبر خاتمصلى الله
علیه وآله قرابت دارد با او بیگانه مىکند و سلمان فارسى را که اهل سرزمین دوردستى
است، با او آشنا مىسازد و در زمره اهل او قرار مىدهد.با توجه به این پیوند عمیق
است که اسلام مسلمانان را برادر مىخواند و خواستار روابط مسالمتآمیز، بلکه
بالاتر اتحاد میان آنان مىگردد. (46) تاکید کلام خداوند بر وحدت
اسلامى و اهمیت آن در مجموعه آموزهها و تعالیم دینى، موجب گردید که اصل وحدت به
عنوان یکى از اصول بنیادین اعتقادى و سیاسى مطرح گردد.اهمیت این نکته زمانى آشکار
مىشود که امام على براى حفظ آن از حق مسلم خود چشم پوشى مىکند و با استخوانى در
گلو و خارى در چشم سکوت مىکند.
حفظ وحدت امت اسلامى در حوزه داخلى و خارجى از اصول
مهم و غیر قابل اغماض است که دولت اسلامى نمىتواند در قبال آن بى توجه باشد;
بنابراین دولت اسلامى مورد نظر امام على مىباید به گونهاى سیاست گذارى خارجى خود
را تنظیم کند که به تقویت، بسط و حفظ این اصل بینجامد.دولت اسلامى در بعد خارجى
لازم استبراى تقویت این اصل برنامه ریزى کرده و در راستاى اشاعه و گسترش آن همت
گمارد.امام على پس از جریان حکمیت در جنگ صفین، ضمن نامهاى به ابوموسى اشعرى،
اهتمام خود به امر وحدت امت اسلامى را چنین بیان مىکند:
...و من از این کار (خلافت) جایى آمدهام شگفتآور که
در آن جا گروهى چند گرد آمدهاند که نفس هایشان آنها را به کبر و خودپسندى
واداشته، پس من زخمى را معالجه مىکنم که مىترسم یکباره، جریان خون قطع گردد
وبدان که براى استحکام و سامان دهى امور امت محمدصلى الله علیه وآله و الفت و
دوستى بین ایشان مردى از من حریصتر و کوشاتر نیست.... (47)
امام در شرایطى این جملهها را بر زبان مىراند که
رخدادهاى تاریخى نخستین روزهاى رحلت پیامبر خاتمصلى الله علیه وآله را پشتسر
نهاده و با سالها سکوت و از خود گذشتن این شعار را در مرحله عمل اجرا کردهاند.
امام در برخى موارد اتحاد امت اسلامى را از بعد جامعه
شناختى مورد بحث قرار داده و اهمیت آن را تبیین مىکند.در این تحلیل اتحاد ملتها
و دولتهاى اسلام با یکدیگر و یا حداقل همسویى و ائتلاف آنان با آثار و پیامدهاى
قابل توجهى همراه خواهد بود، از جمله آثار ناشى از این امر که امام در خطبه
«قاصعه» بیان مىکند موارد زیر را مىتوان استخراج کرد: (48)
1) عزت، اقتدار و شکوه در جامعه جهانى;
2) کرامت و فرهمندى در جامعه داخلى;
3) دفع دشمنان;
4) تامین عافیت، سلامتى و امنیت;
5) فراهم آمدن نعمت و دستیابى به رفاه اجتماعى.
بدون تردید سیاستخارجى کشورهاى اسلامى، اگر بر اساس
الگوى حکومت امام على تنظیم گردد و اصول مزبور را مورد توجه قرار دهد، هم در صحنه
داخلى با شکوه و عظمت ادامه حیات خواهند داد و هم در عرصه خارجى با عزت و اقتدار
خواهد بود.طبیعى است در پرتو چنین روابطى امنیت، سلامت و رفاه اجتماعى نیز قابل
حصول خواهد بود.
اهداف سیاستخارجى دولت اسلامى از دیدگاه امام على علیه السلام
جهتگیرىها و سیاست گذارىهاى خارجى کشورها به عنوان
متغیر وابسته تلقى مىشود که تحت تاثیر مجموعهاى از اهداف و اصول سیاستخارجى
کشور تنظیم مىگردد.کشورها براى تنظیم و تدوین یک استراتژى کارآمد و مناسب، اهداف
خویش را طبقه بندى و اولویتبندى مىکنند.عمدتا سه دسته اهداف در طبقه بندى رایج
مطرح مىگردد: اهداف بلند مدت، اهداف کوتاه مدت و اهداف میان مدت. (49) مقصود
از اهداف دسته نخست، اهدافى است که دستیابى به آن به زمان و فرصتبیشترى نیازمند
است.اهداف کوتاه عمدتا مقطعى است و مىتواند در راستاى اهداف کلان و بلند مدت
تعریف شود و اهداف میان مدت نیز حد میانه دو طیف را مورد توجه قرار
مىدهد.اولویتهاى سیاستخارجى کشورها نیز مىتواند در درون همین چارچوب صورت
گیرد.
اهداف سیاستخارجى اسلام مبتنى بر دیدگاه جهانى این
مکتب است که عمدتا در راستاى تامین سعادت دینى و دنیوى بشر استوار مىباشد;
بنابراین اگر نیل انسان به کمال و تامین سعادت او را به عنوان هدف غایى و بلند مدت
در نظر بگیریم، در این حالت، بسط و گسترش اسلام و ارزشهاى دینى و حفظ دارالاسلام
از جمله اهداف کوتاه مدت یا میانى محسوب مىگردد، که در راستاى نیل به همان هدف
اصلى صورت مىگیرند.هر چند برخى از پژوهشگران میان اهداف سیاستخارجى اسلام و
مبانى آن چندان تمایز نمىگذارند; اما با اندک تاملى مىتوان این نکته را درک کرد
که اهداف سیاستخارجى عمدتا ناظر به جهتگیرى استراتژیک و بلند مدتى است که به
عنوان نقطه غایى و مطلوب در افعال و رفتار سیاسى شناخته مىشود; در حالى که مبانى
سیاستخارجى ناظر به چارچوب و قالب کلى این جهتگیرى است که مىباید سیاستخارجى
دولت اسلامى در درون آن تنظیم گردد; بنابراین امورى چون دعوت، جهاد، نفى سبیل و
ظلم ستیزى شکل دهنده قالب کلى رفتار خارجى است که در نهایت دولت اسلامى را به
تحصیل سعادت و تامین آن یارى مىدهد.
امام على به عنوان شخصیت وحیانى و الهى، سیاستخارجى
دولت اسلامى را کاملا در راستاى اهداف غایى اسلام تنظیم مىکند.در این تلقى، کمال
انسانى، هدف غایى و نفى ظلم و ایجاد عدالت اجتماعى، هدف کوتاه مدت و تکمیل کننده
هدف اصلى اعلام مىشود. امام مهمترین اهداف دولت اسلامى را در بعد داخلى و خارجى
در محورهاى زیر تلخیص مىکند: (50)
1) صدور ارزشهاى دینى، حفظ و بسط آن;
2) اصلاح حیات اجتماعى و روابط انسانى;
3) ایجاد امنیت اجتماعى.
1.صدور، حفظ و بسط ارزشهاى دینى
از آن جا که اصل دعوت یکى از اصول اساسى اسلام اعلام
گردیده، سیاستخارجى دولت اسلامى دعوت را به عنوان یکى از اصول غیر قابل اغماض
مورد توجه دارد. محتواى این دعوت در واقع همان ارزشهاى اسلامى است که با سعادت
بشرى رابطه وثیق دارد.حفظ و گسترش این محتوا یکى از مهمترین اهداف سیاستخارجى
دولت اسلامى است; البته صدور و گسترش این اندیشه به معناى جهتگیرى خصمانه
یاستخارجى اسلام نمىتواند باشد، زیرا دولت اسلام صرفا در ابلاغ و رسانیدن محتواى
دعوت به گوش جهانیان وظیفه دارد ; اما براى پذیرش یا عدم پذیرش آن از سوى جوامع
غیر اسلامى اصل «عدم اکراه در دین» (51) را تعقیب مىکند.
2.اصلاح حیات اجتماعى و روابط انسانى
استقرار و ایجاد جامعه مطلوب اسلام که با سعادت بشر
گره مىخورد، مستلزم ایجاد روابط اجتماعى سالم و به دور از اجحاف و تعدى
است.رابطهاى که در آن انسانها همانند برادر در کنار هم زندگى مىکنند و جز
عبودیتخداوند، اطاعت از کسى را نمىپذیرند، جامعهاى که به سوى سعادت حرکت مىکند
ناگزیر است هر نوع روابط ناعادلانه و تبعیض آلود را فرو ریزد و به جاى آن روابط
تساوى همگان در برابر قانون را جایگزین سازد.این نکته همچنان که در سیاست داخلى به
عنوان عدالت اجتماعى مورد توجه قرار مىگیرد، در عرصه روابط خارجى نیز به عنوان
ظلم ستیزى و حمایت از محرومان اهمیت مىیابد; بنابراین روابط خارجى ناعادلانه که
در آن عدهاى حکمران وعدهاى فرمانبرند یا وضعیتى که برخى به دلیل گردن کشى و
توانمندى مشمول قوانین نشوند و از موقعیت ویژه و برترى برخوردار گردد، نمىتواند
رابطه سالم و انسانى باشد.سیاستخارجى دولت اسلامى، همواره به سوى ایجاد روابط
انسانى سالم در میان جوامع بشرى تلاش مىکند.کوششى که امام على آن را به عنوان هدف
حکومتخویش مطرح مىکند.
3.ایجاد امنیت اجتماعى
امنیت در زندگى بشر یک پدیده حیاتى است که بدون آن،
ادامه حیات انسان با دشوارىهاى جدى روبه رو خواهد بود.اهمیت امنیت از دیدگاه امام
على به گونهاى است که مناطق فاقد امنیت از دیدگاه ایشان بدترین مناطق معرفى
مىشود، (52) یا اینکه اگر امر دایر شود میان عدم امنیت و پذیرش حکومت
ظالم، امام پذیرش حکومت جابر را بر ناامنى ترجیح مىدهد و مىفرماید مردم ناگزیرند
که حکومتى، هر چند بدکاره و ظالم داشته باشند، تا امنیت را در جامعه حاکم گرداند;
(53) بنابراین همچنان که در حوزه داخلى تامین امنیت مورد توجه قرار مىگیرد،
در بعد خارجى نیز تامین و رسیدن به جامعه امن بشرى هدفى است که دولت اسلامى امام
على به سوى آن حرکت مىکند، زیرا در پرتو وجود امنیت منطقهاى و جهانى است که
زمینههاى دعوت دینى فراهم مىآید و مردم مىتوانند با آرامش به کارهایشان
بپردازند.
مکانیزمهاى اجرایى سیاستخارجى بر خلاف مکاتب مادى
معاصر که بر مطلوبیت هر نوع ابزارى تامین کننده اهداف سیاسى استوار مىباشد، در
اندیشه دینى همچنان که اهداف سیاستخارجى انسانى و سازگار با فطرت انسان است،
ابزار نیل بدان نیز باید مشروع و انسانى باشد.این اصل موجب مىگردد که مکانیزمهاى
اجرایى یاستخارجى از نظر مکتب وحى و اندیشه الهى امامعلیه السلام در چارچوب
مباحات شرعى دنبال شود; بنابراین شیوههاى خدعهآمیز و فریب کارانه نظیر پیمان
شکنى، عدم وفاى به عهد، ظاهر سازى و تقلب که متاسفانه از ابزارهاى رایج و موفق
سیاست کنونى است، از دیدگاه اسلام مردود بوده و از نظر امام على جایى در سیاست
دینى ندارد. (54) مهمترین راهکار اجرایى امام على براى
هدایتسیاستخارجى دولت اسلامى در یک مسیر موفق و دستیابى به اهداف آن عبارتند
از:
1.دیپلماسى و مذاکره (ابزار سیاسى)
مذاکره، در روابط خارجى دولت اسلامى از اهمیت قابل
توجهى برخوردار مىباشد. این اهمیتبه گونهاى است که هیچ جنگى از سوى رهبران دینى
تجویز نگردیده مگر این که قبل از آن روند مذاکره دنبال شود.اصل جهاد، هیچ گاه به
عنوان یک ابزار نخستین بالبداهه و قبل از دعوت به مرحله اجرا گذاشته نشده است.این
نکته در دعوتهاى نبى خاتمصلى الله علیه وآله و ارسال نامه به سران ممالک غیر
اسلامى مشاهده مىشود.تمام این نامهها و پیامها با دعوت آغاز مىگردد و این
مهمترین دلیل بر اهمیت اصل مذاکره در اسلام است. (55) پیامبر شیوه
دعوت ومذاکره را براى تمام سفیران خود به عنوان یک تکلیف دینى مطرح کرد و آنان را
موظف ساخت تا دیپلماسى را مقدم بر شیوههاى خشونتآمیز بدارند.امام على با تاکید
بر این شیوه اجرایى، مىفرمایند: «پیامبر مرا به یمن فرستاد و فرمود یا على با هیچ
کس جنگ نکن مگر این که اول او را به اسلام دعوت کرده باشى» . (56) اهتمام
امام به شیوه مذاکره تا جایى است که نه تنها قبل از آغاز جنگ که حتى در حین جنگ هم
این شیوه را دنبال مىکند. (57)
2.انعقاد پیمانهاى سیاسى با دولتهاى غیر متخاصم
دولت اسلامى براى حفظ و بسط ارزشهاى دینى مىتواند از
ابزار ائتلاف یا تشکیل بلوک بى طرف استفاده کند.همچنین خنثى سازى برخى دولتها
مىتواند ابزارى باشد که براى دولت اسلامى امکان مىدهد تا در راستاى اهداف مورد
نظر برنامه ریزى نماید.خنثى سازى برخى قدرتها از طریق انعقاد پیمان متارکه یکى از
ابزارهایى بود که پیامبر اسلام در نخستین روزهاى تشکیل دولت مدنى براى حفظ، تقویت
و استحکام این دولت نوپا بهره بردارى کرد.پیامبرصلى الله علیه وآله که با دشمن
قدرتمند مکى (قریشیان) رو به رو بود، در بدو ورود به مدینه با یهودیان مدینه پیمان
عدم جنگ امضا کرد و از این طریق از همدستى آنان با قریش مکه جلوگیرى نمود.
(58) در صلح حدیبیه هنگامى که «بنى بکر» هم پیمان قریش شدند، هم پیمانى
خزرعه با پیامبر اسلام همیتبه سزایى داشت و همین همپیمانى باعثشد که پیامبر به
دلیل حمله بنى بکر به خزرعه صلح نامه را بى اعتبار اعلام کرده و عازم مکه گردد.
(59)
3.ابزار اقتصادى (تالیف قلوب)
عنوان «مؤلفة قلوب» یکى از عناوین قرآنى است که ناظر
به مساعدت مالى براى برخى از افراد به منظور فراهم کردن زمینههاى جذب آنان به
آیین آسمانى اسلام است. (60) دولت اسلامى در روابط خارجى خود مىتواند
به منظور جلب و جذب برخى ملتها و یا از میان برداشتن زمینههاى خصومت و ایجاد
زمینههاى همسویى و همگرایى، از این ابزار اقتصادى بهره برد.امروزه کمکهاى بلا
عوض کشورهاى قدرتمند به ملل فقیر و عقب مانده یکى از مهمترین ابزارهاى
سیاستخارجى است که براى تامین منافع قدرتمندان به کار گرفته مىشود.آنچه تحت
عنوان «تالیف قلوب» مطرح است، در واقع مساعدتهاى مالى حکومت اسلامى براى ایجاد
زمینههاى همدلى و جذب ملتها به سوى تعالیم اسلامى است.این ابزار در موارد زیاد
مىتواند دستاوردها و آثار مثبتى را با خود همراه داشته باشد.پیامبر اسلامصلى
الله علیه وآله از این ابزار اقتصادى در موارد متعددى استفاده کرد و نتایج مثبتى
را نیز به دست آورد ; براى مثال در جنگ طایف به اشراف و بزرگانى که تازه مسلمان
شده بودند و یا مشرکانى که به حضرت کمک کرده بودند از غنایم بیش از دیگران سهم داد
تا سبب جلب نظر آنها، قبیله و فامیل شان گردد. (61) در مواردى که شنید
انصار از این که عدهاى به واسطه تالیف قلوب سهم بیشترى بردهاند، ناراحتند، آنها
را جمع کرد و فرمود:
آیا براى مختصر گیاه سبزى ازمال دنیا که من خواستم به
وسیله آن دل جمعى را به دست آورم تا بلکه به این وسیله اسلام آورند، در دل خویش از
من گلهمند شدید؟ (62)
بنابراین تالیف قلوب یکى از ابزارهاى اقتصادى است، که
دولت اسلامى مىتواند در راستاى اهداف متعالى خویش از آن بهره بردارى کند، البته
هر چند عمدتا تالیف قلوب در مورد افراد غیر مسلمان و براى جلب و جذب آنان به اسلام
یااز میان برداشتن زمینههاى عداوت از قلب آنان صورت مىگیرد; اما برخى از فقها،
مسلمانان محروم و مستضعف را که در معرض انحراف و هجوم فرهنگ غیر دینى قرار دارند،
نیز از موارد آن مىداند. (63) به هر تقدیر دولت اسلامى از ابزارهاى
اقتصادى مىتواند در راستاى تقویتباورهاى دینى امت اسلامى، سد سازى در برابر
ترویج اندیشههاى ضد دینى و نیز جلب و جذب ملل غیر مسلمان بهره گیرد.
نتیجهگیرى
سیاستخارجى دولت اسلامى از دیدگاه امام علىعلیه
السلام در هیچ یک از دوپارادایم غالب در روابط بینالملل جاى نمىگیرد، زیرا ماهیت
روابط خارجى از دیدگاه امام نه کاملا جنگ محور است و نه صلح محور، بلکه ماهیت این
روابط به دلیل دو بعدى بودن انسان، هر دو امر را با خود حمل مىکند، هر چند در
نهایت صلح به عنوان امر پسندیده و مطابق با فطرت کمال جویى انسان یک قاعده تلقى
مىشود، بنابراین جنگ حالت استثناست که تنها پس از ناکامى تلاشهاى صلحآمیز تجویز
مىگردد.
اهمیت صلح از دیدگاه امام و سیاست صلح خواهانه آن حضرت
به عنوان یک سیاست استراتژیک و نه مقطعى مطرح گردید و شواهدى براى آن اقامه شد.در
بخش دیگر، مبانى و اهداف سیاستخارجى دولت اسلامى از نظر امام علیه السلام به بحث
گذاشته شد و امورى نظیر اصل دعوت، حمایت از محرومان و تلاش براى وحدت امت اسلامى
ذیل مبانى سیاستخارجى و عناوینى چون صدور ارزشهاى اسلامى، اصلاح روابط اجتماعى و
ایجاد امنیتبه عنوان اهداف کوتاهمدت براى رسیدن به اهداف غایى و بلند مدت که
همانا سعادت و کمال دنیوى و اخروى بشر است، مطرح گردید.ابزارهاى سیاستخارجى دولت
اسلامى آخرین بخش این مقال بود که تلاش کرد مهمترین ابزارهاى سیاسى و اقتصادى که
دولت مدینةالنبى به کار گرفته و امام علىعلیه السلام آن را مورد تاکید قرار داد،
را مورد مطالعه قرار دهد.
پىنوشتها:
× دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوى دکترى روابط
بین الملل دانشگاه شهید بهشتى.
1. کتاب تاریخ جنگ پلوپونز اثر مورخ شهیر یونان باستان
توسیدید (404- 431 ق.م) از قدیمىترین متون رشته روابط بینالملل در دیدگاه کسانى
است که موضوع این رشته را مطالعه جنگ و صلح مىدانند. «ر.ک: جیمز دوئرتى و رابرت
فالتز گراف، نظریههاى متعارض در روابط بین الملل، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگى
(تهران: نشر قومس، چاپ دوم، 1376) ص 26» .
کى.جى.هالستى نیز از جمله کسانى است که مطالعات بین
المللى را به سدههاى قبل از میلاد باز مىگرداند. «ر.ک: مبانى تحلیل
سیاستبینالمللى، ترجمه بهرام مستقیمى (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى،
1376» .
2. براى توضیح بیشتر در زمینه غریزه و فطرت ر.ک: مرتضى
مطهرى، فطرت (انتشارات صدرا) ; محمد تقى مصباح، انسانشناسى اسلامى.
3. ان الله رکب فى الملائکة عقلا بلا شهوة و رکب فى
البهایم شهوة بلا عقل و رکب فی بنی آدم کلیهما، فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من
الملائکة و من غلبتشهوتة عقلة فهو شر من البهائم. «ر.ک: هادى کاشف الغطا، مستدرک
نهج البلاغه (بیروت، مکتبة الاندلس، بى تا) ص 172» .
4. العقل و الشهوة ضدان و مؤید العقل العلم و مؤید
الشهوة الهوى و النفس متنازعة بینهما فایهما قهر کانت فی جانبه. «آمدى، غرر الحکم
و درر الکلم، فصل 1، شماره 2109، ص 96» .
5. ما استودع الله امرا عقلا الا استنقذه به یوما ما.
«نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، کلمات قصار، کلمه 399» .
6. اذا اراد الله بعبد خیرا منحه عقلا قویما و عملا
مستقیما. «ر.ک: محدث سید جلال الدین، شرح فارسى غرر الحکم (تهران: 1366) ج 3، ص
167» .
7. فانما اهلها کلاب عادیة و سباع ضاریه...نعم معقلة و
اخرى هملة قد اضلت عقولها و رکبت مجهولها. «ر.ک: نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فیض
الاسلام، نامه 31» .
8. محمد تقى جعفرى، حکمت اصول سیاسى اسلام (تهران،
بنیاد نهجالبلاغه، 1369) ص 505- 506.
9. قرآن در مورد اهل بهشت و نحوه زندگى آنان از
تعابیرى چون اخوان (برادران)، سلام و سلامتى و...استفاده مىکند; براى مثال: و
نزعنا ما فى صدورهم من غل اخوانا على سرر متقابلین. «حجر (15) آیه 47» ; سلام قولا
من ربهم رحیم. «یس (36) آیه 58» ; تحیتهم فیها سلام. «یونس (10) آیه 10 و ابراهیم
(14) آیه 23» .در مورد اهل جهنم، خصلت نزاع و دشمنى را مورد تاکید دارد; براى
مثال: ان ذلک لحق تخاصم اهل النار. «ص (38) آیه 64» ; ان الشیطان ینزغ بینهم.
«اسراء (17) آیه 53» .
10. و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب
و المیزان یقوم الناس بالقسط. «حدید (57) آیه 25» .
11. براى توضیح بیشتر در این زمینه ر.ک: عبدالکریم
سروش، اوصاف پارسایان (شرح خطبه همام) - (تهران: مؤسسه صراط، چاپ پنجم، 1376) ص
127- 137.
12. کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و
منذرین. «بقره (2) آیه 213» . جالب است در این آیه یکى از علل اختلاف تحت عنوان
واژه «بغى» مطرح مىگردد که همان تجاوز و زیادت خواهى است.
13. انا بالامس صاحبکم و الیوم عبرة لکم و غدا مفارقکم
ان ابق فانا ولى دمی و ان افن فالفنا میعادى و ان اعف فالعفو لی قربة و هو لکم صفة
فاعفوا: الا تحبون ان یغفر الله لکم. «نهجالبلاغه، حکمت 23» .
14. و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن
صبرتم لهو خیر للصابرین. «نحل (16) آیه 126» .
15. اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فى
سلطان...و لکن لنرد المعالم من دینک و تظهر الاصلاح فى بلادک فیامن المظلومون من
عبادک...، هر چند کلمه «اصلاح» مفهوم وسیعتر از صلح دارد و عمدتا به اصلاح افکار
و اندیشهها انصراف دارد; اما از آن جایى که در کلام امام علیه السلام کلمه
«اصلاح» با مفهوم «امنیت» به کار رفته است، به خوبى معناى صلح و آسایش اجتماعى و
امنیت را بازگو مىکند. «نهجالبلاغه، خطبه 1131» .
16. ان الله بعث محمداصلى الله علیه وآله نذیرا
للعالمین و امینا علىالتنزیل و انتم معشر العرب على شروین و فى شر دار...و تفسکون
دماءکم. «همان، خطبه 25» .
17. مقصود از بى خوابى، ناامنى حاکم بر جامعه است و
گریان بودن همیشگى آنان حاکى از قتل و کشتار دایمى است. «همان، خطبه 2» .
18. محمدتقى جعفرى، حکمت و اصول سیاسى اسلام، ص 523.
19. در مباحث مربوط به روابط بین الملل واژه منافع ملى
از مفاهیم کلیدى و اساسى است، به خصوص در مکتب رئالیسم این مفهوم به عنوان محور
اصلى مباحث مورد توجه قرار دارد.در این تلقى منافع ملى معیار سیاست گذارى خارجى
است، «معیار همیشگى است که با آن باید اقدام سیاسى را ارزیابى کرد» - «هانس جى
مورگانتا، سیاست میان ملتها، ص 9» .
20. محمد محمدى رى شهرى، موسوعة الامام على،
(دارالحدیث، 1421) ج 4، ص 279- 280.
21. و لاتدفعن صلحا دعاک الیه عدوک و لله فیه رضا فان
فی الصلح رعة لجنودک و راحة من همومک و امنا لبلادک ولکن الحذر کل الحذر من عدوک
بعد صلحه فان العدو ربما قارب لیتغفل فخذ بالحزم و اتهم فی ذلک حسن الظن.
«نهجالبلاغه، نامه 53 (عهدنامه به مالک اشتر)» .
22. نساء (4) آیه 128.
23. امام علىعلیه السلام در این زمینه جمله زیبایى
دارد: «چه سود آن خیرى را که از راه شر آید و چه ارزش غنا و گشایشى را که از فقر و
سختى حاصل آید» .البته ممکن استبه ذهن خواننده محرم برسد که بنابراین فلسفه جهاد
در اسلام چه توجیهى دارد، آیا خیر حاصل از آن، به دلیل ماهیت قتل و کشتارى که در
جهاد وجود دارد، از مصادیق این فرمایش امام نیست؟ جواب این سؤال این است که اساسا
تشریع جهاد در اسلام براى آن نیست که با قتل و کشتار همراه باشد، زیرا از منابع
دینى استفاده مىشود که جهاد براى اصلاح و ایجاد حیات طیبه است نه از پاى درآوردن
مردم. «براى نمونه ر.ک: مرتضى مطهرى، جهاد (انتشارات صدرا، بى تا)» .
24. نهجالبلاغه، نامه 53.
25. جرج جرداق، امام على صداى عدالت انسانى، ترجمه سید
هادى خسروشاهى، ج 2- 1، ص 262.
26. بدترین حالت که در واقع با احتمال زیانها و
پیامدهاى منفى زیادى نیز همراه است، صلحى است که از سوى دشمن مطرح
مىشود.امامعلیه السلام حتى در این حالت دستور مىدهد که نباید این صلح را رد
کرد. «نهجالبلاغه، نامه 53» .
27. محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج 5، ص 10; ابن
اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 370.
28. تقاتلوهم حتى یبدؤوکم، فانکم بحمدالله على حجة و
ترککم ایاهم حتى یبدؤوکم حجة اخرى لکم علیهم. «نهجالبلاغه، نامه 14» .
29. براى توضیح بیشتر در این زمینه ر.ک: محمد تقى
جعفرى، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج 10، ص 174- 176.
30. جرج جرداق، پیشین، ص 259.
31.در فرمان امام به مالک اشتر این معیار به وضوح مطرح
مىگردد. «ر.ک: نهجالبلاغه، نامه 53» .
32. جرج جرداق، پیشین، ص 260.
33. همان، ص 262.
34. فانما فعلت ذلک لتبین الجاهل و یثبت العالم و لعل
الله ان یصلح فى هذه الهدنه امر هذه الامة. «نهجالبلاغه، خطبه 125» .
35. محمد محمدى رى شهرى، پیشین، ج 4، ص 313.
36. همان، ص 311.
37. امام به یاران خود فرمودند: به جاى نفرین به دشمن،
دوست دارم دعا کنید تا خدا میان ما و آنها اصلاح نماید. «ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه
206» نیز در مورد نهى از مبارزه مىفرمایند: لاتدعون الى مبارزة و ان دعیت الیها
فاجب، فان الداعی الیها باغو الباغی مصروع. «همان، حکمت 233» .
38. براى توضیح بیشتر در مورد محتواى دعوت در اسلام
ر.ک: محمد حسین طباطبایى، بررسىهاى اسلامى، به کوشش سید هادى خسروشاهى (قم:
انتشارات هجرت، بى تا) ص 59- 68.
39. نهجالبلاغه، خطبه 163.
40. دولت اسلامى در عصر امام على به دلیل مواجه با
فتنههاى اجتماعى، عمدتا بر سیاست داخلى متمرکز است.آنچه از مسائل سیاسى در این
دوره مطرح مىشود بیشتر در مورد تنظیم رابطه حاکم با مردم است. «ر.ک: عباس محمود
العقاد، عبقریة الامام على (دارالهلال، بى تا) ص 121» .
41. براى توضیح مبسوطتر در این زمینه ر.ک: مرتضى
مطهرى، جهاد (قم، صدرا، بى تا) ; رمضان البواطى محمد سعید، الجهاد فى الاسلام
(بیروت، دارالفکر المعاصر، 1993) ; محمد حسین طباطبایى، تفسیر المیزان، ج 2، ص 68
به بعد; محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج 2، ص 215.
42. مجید خدورى، جنگ و صلح در اسلام، ترجمه سید غلام
رضا سعیدى (تهران، انتشارات اقبال، 1335) ص 100.
43. نهجالبلاغه، خطبه 95.
44. امام خطاب به ابن عباس ابن جمله را فرمودند.
45. نهجالبلاغه، خطبه 3.
46. در قرآن کریم مىخوانیم: «انما المؤمنون اخوة» و
نیز «واعتصموا بحبل الله جمعیا و لاتفرقوا» .
47. همان، نامه 78، ص 1082.
48. نهجالبلاغه، خطبه 234.در جاى دیگر نیز امام على
علیه السلام اقتدار ملى و دینى را با همسویى امت اسلامى پیوند مىزند; از جمله در
خطبه 146 مىفرمایند: «والعرب الیوم و ان کان قلیلا، فهم کثیرون بالاسلام، عزیزون
بالاجتماع; عرب امروزه هر چند اندکند، اما با نعمت اسلام زیاد و با هماهنگى شان با
اقتدار شدند» .
49. سید حسین سیف زاده، اصول روابط بینالملل (تهران،
نشر دادگستر، 1378) ص 281.
50. امام این اهداف را چنین بازگو مىکند: اللهم انک
تعلم انه لم یکن الذی منا منافسة فی سلطان و لاالتماس شىء من فضول الحطام ولکن
لنرد العالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک و تقام
المعطله من حدودک.
51. اشاره به آیه 256 بقره.
52. امام مىفرمایند: شر البلاد بلد لا امن فیه;
بدترین شهرها، شهرى است که امنیت ندارد. «محمد محمدى رى شهرى، پیشین، ج 4، ص 267;
غرر الحکم، ح 5684» .
53. لابد للناس من امیر بر او فاجر، یعمل فى امرته
المؤمنین...و تؤمن به السبل... «نهجالبلاغه، نامه 53» .
54. امام على در پاسخ یاوه گویى که حضرت را به ضعف
سیاست متهم مىساخت، این جمله را مىفرمایند: و الله ما معاویة بادهى منى و لکنه
یغدر و یفجر...و لو لاکراهیة الغدر لکنت ادهى الناس.
55. براى اطلاع بیشتر از نامههاى پیامبر، ر.ک: على
احمدى میانجى، مکاتیب الرسول (قم، یس، 1363) .
56. حسینعلى منتظرى، فقه الدولة الاسلامیه (قم: دفتر
تبلیغات اسلام1402) ج 2، 711.
57. براى توضیح بیشتر در این زمینه ر.ک: جرج جرداق،
پیشین، ج 2.
58. محمد حمیدالله، الوثایق، ترجمه مهدوى دامغانى
(بنیاد تهران 1365) ص 55.
59. ابن هشام، سیرة النبى، ترجمه سید هاشم رسولى
(تهران، اسلامیه، 1348) ج 2، ص 124.
60. بقره (9) آیه 60.
61. ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 314.
62. همان، ص 318.
63. امام خمینى، تحریرالوسیله، ج 1، ص 336، مساله 12.