hc8meifmdc|2011A6132836|PM_Website|tblnews|Text_News|0xfdff1698020000003c0d000001000300
برنامهریزی و فرهنگ
جهادی - محسن صمدی
چکیده
نظام اسلامی مانند هر نظام دیگر دارای؛ جهان بینی،
عناصر، ارکان و اجزائی است که آن را از دیگر نظام ها متمایز می سازد. از آنجا که فرهنگ
جهادی به عنوان فرهنگ کار و تلاش شناخته شده و در واقع جزئی از فرهنگ و نظام اسلامی
است، بنابراین می توان گفت که این فرهنگ با مجموعه خرده فرهنگ هایش اعم از؛ رویه ها،
نگرش ها، بینش ها، کنش ها و واکنش های مخصوص به خود، ناشی از یک جهان بینی و نگرش خاصی
به مسائل است که ریشه در جهان بینی توحیدی داشته و از این نظر با سایر نظام های مطرح
در دنیای حاضر تفاوت اساسی دارد.
این مقاله با رویکرد فوق و بر اساس مفروضات پیش
گفته، سعی دارد ضمن برشماری ضرورت های وجودی برنامه ریزی در نظام اسلامی، خصوصیات و
اختصاصات برنامه ریزی در فرهنگ جهادی را مشخص و از این طریق، تفاوت برنامه ریزی در نظام اسلامی را با سایر نظام ها،
مورد بررسی قرار داده و براساس یک تحلیل علمی، نکات مثبت و مزیت های تطبیقی آنرا مشخص
نماید.
به این منظور ابتدا به بیان دیدگاه اسلام و به
طور عام؛ دیدگاه حکومت اسلامی [1] نسبت به نظم و انتظام و یا به بیان دیگر، تدبیر در
امور کشور پرداخته و ضرورت های برنامه ریزی در جامعه اسلامی را بیان می نماید. سپس
با یادآوری شرایطی که منجر به فرمان تاریخی حضرت امام خمینی(ره) برای تشکیل جهاد سازندگی
گردید، به این مسئله می پردازد که تشکیل این نهاد بر اساس یک ضرورت زمانی و یا یک نیاز
مقطعی، به مقتضای شرایط خاص زمان بوده یا به طور کلی نیاز ذاتی و تبعی برای تشکیل و
بقاء حکومت اسلامی است.
بر این اساس اگر
فرآیند برنامه ریزی را به طور خلاصه، مشتمل بر سه فراز محوری؛ 1- نگاه به گذشته،
2- متکی بر مقتضیات زمان حال و 3- تدبیر امور در آینده، بدانیم و معنی کنیم، چنین فرآیندی در ادبیات و فرهنگ
جهادی مستلزم طی مراحل مشخصی خواهد بود که در پاسخ به سؤالات کلیدی زیر معنا و مفهوم
می یابد.
اول – بینش: برنامه
ریزی (Planning)، چرا و به چه دلیل؟
دوم – روش : برنامه
نویسی (Methodology)، چگونه و با به
کارگیری چه روش ها و چه الگویی؟
سوم- کنش : برنامه
گزاری (Programming)، برای چه و به
چه منظور؟
در طی این مقاله مشخص می گردد که؛ برنامه ریزی
در فرهنگ جهادی، از آنجا که منبعث از نظام اسلامی است، در مبادی و در مقاصد خود هدف
و غایتی را دنبال می کند که آنرا از سایر نظام ها متمایز می سازد. بنابراین، پاسخ به
سؤال اول؛ یعنی چرائی و آینده نگری؛ از هدفمندی و هدف دار بودن نظام خلقت در بینش توحیدی
استنباط می شود. پاسخ به سؤال دوم؛ یعنی چگونگی برنامه ریزی؛ از به کارگیری تدبیر،
عقل و علم در اتخاذ روش ها و وسائل قابل استخراج است و سؤال سوم؛ یعنی پرسش از علت
غائی برنامه ریزی، از طریق برقراری قسط و عدالت به عنوان هدف غائی، میسر می گردد. در
نهایت می توان نتیجه گرفت که؛ چنین رویکردی به برنامه ریزی، از آنجا که برگرفته از
آموزه ها و ارزش های اسلامی است، در ابتدا و انتهای خود(یعنی؛ مراحل اول و سوم)، متأثر
از مبانی فلسفی بوده و از این نظر با برنامه ریزی در سایر نظام ها، تفاوت اساسی و ماهوی
دارد. این در حالی است که مرحله دوم، یعنی استفاده از روش ها و تکنیک های برنامه ریزی،
عمدتاٌ ماهیت علمی داشته و مانند هر علم دیگری، می تواند از مبانی تجربی بهره گیرد.
این پاسخی اقتضائی است که فرهنگ جهادی کارکردن، به مفهوم برنامه و برنامه ریزی می بخشد.
واژگان کلیدی این
پژوهش عبارتند از: برنامه ریزی / فرهنگ جهادی / مدیریت جهادی/ جهاد سازندگی/ سازمان
های نهادی انقلاب اسلامی.
مقدمه
قرن حاضر قرن تقابل و زورآزمائی تمدن ها در عرصه
دانائی، حکمت و ایدئولوژی است. اگر در گذشته نه چندان دور قدرت مادی و پیشرفت صنعتی
کشورها، به عنوان مهم ترین عامل برتری و تفوق، محسوب می شد و اگر در زمان های دورتر، قدرت زور و اسلحه در برخورد بین تمدن ها، عاملی
تعیین کننده بود، امروزه برتری علم، خرد، ابتکار عمل و به طور کلی، قدرت تدبیر امور
حال و آینده است که حرف اول را در مناسبات بین المللی می زند. تا آنجا که اتفاقاتی
که امروزه شاهدیم ، تقریباٌ مطابق پیش بینی ها و برنامه ریزی هایی پیش می رود که ریشه
در استراتژی های پنهان و آشکار تئوریسین های مطرح جهانی در چند سال اخیر دارد.
« در سال 1967 دو پژوهشگر مشهور آمریکائی به نامهای
هرمن کان و آنتونی وینر [2] از مؤسسه معروف هادسن، که مؤسسه اطلاعاتی و علمی معتبری
است، کتابی منتشر کردند که آن را «سال2000» نام نهادند. مهم ترین مقصود کتاب، چنان
که از نام آن نیز بر می آید، پیش بینی و حدس وقایع و اتفاقاتی بود که امکان داشت در
سی و سه سال بعد (از سال1967تا2000)، رخ دهد. در این کتاب مهم ترین تصویری که از نظر
سیاسی ارائه شده بود، دوقطبی شدن جهان بین دو ابرقدرت شرق و غرب بود. [3]». صرفنظر
از نوع پیش بینی هایی که در این کتاب در مورد سرنوشت دو نظام سیاسی مطرح آن روز یعنی
شرق کمونیست و غرب کاپیتالیست شده، منظور ازنقل مطلب در اینجا، توجه دادن به نوع روش
استراتژیست های غربی در مورد نگرش به آینده و اهمیتی است که آنها به تفکر استراتژیک،
نهاد های موسوم به منبع تفکر(Think Tank)،
و برنامه ریزی های دراز مدت درآینده می دهند.
این مقاله "فرهنگ جهادی" را با الهام
از نام همایش، به دو جزء مستقل: " اندیشه" و "عمل" تقسیم کرده
و در دو فصل جداگانه به هریک می پردازد. جزء مربوط به تفکر و اندیشه جهادی، که همان
جهادی فکر کردن و برنامه ریزی برای انجام آن است و جزء مرتبط با کارکرد این اندیشه،
که به جهادی کارکردن تعبیر شده است.
فصل اول :برنامه
ریزی
فلسفه وجودی برنامه
ریزی
قبل از هرچیز باید بدانیم مقصود از برنامه ریزی
چیست و ضرورت های وجودی آن کدام است؟ طبق تعریف سازمان مدیریت و برنامه ریزی که مهم
ترین مرجع برنامه ریزی در ایران است، برنامه ریزی چنین تعریف شده است:
“برنامه ریزی فرآیندی است هوشمندانه که طی آن مدیریت
یک نظام، اهداف نظام را برای زمان مورد نظر تعیین و راهبردها و چار چوب های تصمیم گیری
برای نیل به اهداف تعیین شده را با توجه به محدودیت های موجود و قابل پیش بینی درطی
برنامه مشخص می کند [4].
آنگاه برای برنامه
ریزی چند خصوصیت تعریف می کند که به قرار زیر است:
1. برنامه ریزی یک جریان است، نه یک عمل مقطعی
2. برنامه ریزی یک امر آگاهانه و دارای عزم
و قصد است
3. برنامه ریزی مشخص کردن و تنظیم یک سلسله
فعالیت ها و اقدامات است
4. برنامه
ریزی در واقع بهینه سازی تابع هدف مدیران برنامه ریز، مشروط به محدودیت های منابع،
تکنولژی، قوانین و مقررات موجود است.
تعریف برنامه ریزی از دیدگاه صاحبنظران
“ پیتر هال” (Peter
Hall )، دانشمند انگلیسی، برنامه ریزی را در یک تعبیر عام؛ “ عمل فکر کردن
قبل از اقدام”، می داند. عملی که دارای یک هدف اصلی، و گروهی از اقدام های جنبی است
و دستیابی به هدف اصلی را ممکن می سازد. (ماخذ1، ص3-1)
وی سپس اضافه می
کند؛ اگر این تعریف در مورد برنامه ریزی پذیرفته شود، تقریباً همه محدوده های حیات،
قابل برنامه ریزی است.
“معمولاٌ خصوصیت اصلی برنامه ریزی شامل تعدادی
عمل متوالی است که برای حل مسائل آینده طراحی شده اند. مسائل برنامه ریزی متفاوت، اما
به طور عمده اقتصادی - اجتماعی اند. دوره عمل برنامه ریزی، یعنی افق زمانی آینده نیز
بر حسب نوع و سطح برنامه ریزی تفاوت می کند . بنابراین برنامه ریزی اساساً یک روش اندیشیدن
به مسائل اقتصادی - اجتماعی است وجهت گیری آن عمدتاً به سوی آینده است. برنامه ریزی
عمیقاً به ارتباط بین هدف ها و تصمیم های جمعی مرتبط بوده و برای جامع بودن خط مشی
برنامه تلاش می کند.
“ آرمان” ، در برنامه
ریزی، یک کمال مطلوب است وباید به گونه ای کلی بیان شود.“هدف”، هم قابل دستیابی است،
هم سنجش پذیر ”.(ماخذ4 ، PP. 6-8 )
برنامه ریزی باید دارای سلسله مراتبی از اهداف؛
از آرمان ها گرفته تا مقاصد عملیاتی باشد. یک نهاد مسئول محلی ممکن است به منظور بهبود
حمل و نقل داخلی، یا برای ساختن یک جاده جدید، اقدام به برنامه ریزی نموده و در عین
حال مؤسسات تولیدی جدیدی را جذب کند.
آرمان ها و هدف ها
معمولا ماهیت اقتصادی- اجتماعی دارند . این موضوع تفاوت دیگری را مطرح می کند وآن تفاوت
بین هدف های“ آشکار” و“پنهان” است. هدفهای آشکار، صریح و واضح اند. ولی هدف های پنهان،
وضوح کمتری دارند واغلب ناآگاهانه دنبال می شوند.
“ جان فریدمن”(John
Friedman)، برنامه ریزی را نوعی تفکر درباره مسائل اجتماعی- اقتصادی، تعریف
کرده که در روابط، اهداف و تصمیمات همه جانبه، از عناصر هدفمندی و آینده نگری بهره
مند بوده و درزمینه خط مشی برنامه، از جامعیت کافی برخوردار باشد. (ماخذ2، ص20-16)
رویهمرفته، تعاریف
گوناگونی از برنامه ریزی ارائه شده است، اما از مجموع این تعاریف، مفاهیم زیر قابل
استنباط است:
• آینده نگری : برنامه ریزی جهت دادن فعالیت
ها در آینده است .
• هدفمندی و دورنگری : برنامه ریزی فعالیتی
است حساب شده ومنطقی.
• ارشادی بودن و هدایتگری: برنامه ریزی همواره در
بر گیرنده ارشاد، راهنمایی و هدایت در نظام فعالیت هاست.
انواع برنامه ریزی
برنامه ریزی را از
ابعاد مختلف تقسیم بندی و آن را تعریف کرده اند. اصولا برنامه ریزی، روشی برای فکر
کردن درباره مسائل اقتصادی - اجتماعی است. برنامه ریزی معمولا آینده نگر است و به ارتباط
میان اهداف و تصمیمات گروهی توجه دارد و در جستجوی خط مشی ها و برنامه های جامع است
. (ماخذ2،صص57-30)
در چارچوب کلی فوق
انواع متنوعی از برنامه ریزی وجود دارد که در زیر به آنها اشاره می شود:
برنامه ریزی از نظر
سطح جغرافیائی:
• ملی
• منطقه
ای
• ناحیه ای
• محلی
برنامه ریزی از نظر
مقیاس:
• خرد
• کلان
برنامه ریزی از نظر فراگیری و پوشش:
• بخشی
• اختصاصی(موردی)
• جامع
برنامه ریزی از نظر
رویکرد های تمرکز و مشارکت:
• از بالا به پائین(متمرکز)
• از پائین به بالا(غیر متمرکز)
• دو سویه
برنامه ریزی از نظر مداخله دولت:
• اخباری
• ارشادی
• دستوری
برنامه ریزی به اعتبار
ابعاد سرزمین:
• فضائی
• کالبدی
• آمایش
برنامه ریزی به اعتبار رهیافت:
• بخشی
• جامع توسعه
• یکپارچه
• ساختاری
• استراتژیک(راهبردی)
لازم به
ذکر است که هریک از انواع فوق ممکن است در ارتباط با موضوع معینی نسبت به سایر انواع،
مزیت نسبی داشته باشد. بنابراین محیط، موضوع و هدف از برنامه ریزی است که نوع مطلوب
یا ترکیبی از انواع مختلف برنامه ریزی را مطرح می نماید. مسئله مهم در اینجا این است
که هر برنامه باید موضع خود را نسبت به این که از کدامیک از انواع، استفاده می کند؟
و چرا؟ مشخص و شفاف نماید.
عناصر اصلی در برنامه
ریزی
در تعاریف گوناگون و متنوعی که از مفهوم برنامه
ریزی شده، برمی آید که برنامه ریزی در اکثر تعاریف عمدتاً شامل چند مفهوم اصلی ویا
عنصر اساسی است. این عناصر عبارتند از :
1ــ وجود مسئله و
مشکل در زمان حال (طرح مسئله)
2ــ تصور یک هدف
آرمانی در آینده (هدفگزاری)
3ــ طرح و نقشه
ای به منظور چگونگی رسیدن به هدف (برنامه)
اولاً؛ هرگونه اقدام برای برنامه ریزی، به معنی پذیرش وقبول ضمنی وجود مسئله و مشکلی در
وضعیت فعلی است. در واقع اگر وضع موجود، وضع مطلوبی باشد، اقدام برای برنامه ریزی،
عملی پوچ و بیهوده خواهد بود.
ثانیاً؛ در هر برنامه ریزی، تصوری از وضع مطلوب
وجود دارد که درآینده دور یا نزدیک امکان دستیابی به آن وجود دارد.
ثالثاً؛ عنصر اساسی دیگر در برنامه ریزی، وجود طرح و نقشه ای از پیش اندیشیده است که مسیر
رسیدن از وضع موجود را که معمولاً با وضع مطلوب متفاوت است، به وضع مطلوب، ترسیم می
نماید. بدون وجود هر یک از عناصر فوق، برنامه ریزی معنا و مفهومی ندارد.
اهداف برنامه ریزی
هدف برنامه ریزی؛ عبارت از ایجاد تعادل و رفاه عموم میباشد . این دو هدف لازم
وملزوم یکدیگرند و هیچیک به تنهایی کافی نیست . ایجاد توازن در صورت نبود رفاه حداقل
، در واقع به معنای توزیع برابر فقر است . در مقابل بالا بودن نرخ رشد ملی نیز ، چنانچه
با توزیع متعادل همراه نباشد، موجب فاصله طبقاتی و بهم خوردن تعادل و توازن جامعه می
گردد.
هدف غائی برنامه
ریزی
هرگز نمی توان ادعا کرد که علم و خرد گرائی، فاقد
ارزش گذاری و ماوراء ذهنیت هاست. در هر مورد که برنامه ریزی می شود، هر چند به ظاهر
فنی و علم محض باشد، تا رسیدن به محصول نهائی، در گذار از دوراهی وچند راهی های متعدد،
گزینش هایی صورت گرفته که بار ارزشی داشته و دارد.
بنابراین در برنامه
ریزی، داشتن هدف یک اصل است، اما اینکه خود هدف از کجا بدست می آید؟ و در چه نظام ارزشی
مفهوم می یابد؟ و اینکه اساساٌ هدف فعلی ما در رابطه با چه سلسله اهدافی تعریف می شود
تا به هدف غائی و ارزشمند متکی به آن دست یابد؟ این بحث ها نه در حیطه علوم، بلکه درحیطه
فلسفه قابل تعریف است که منشأ آن نیز مکتب می باشد. و دقیقاٌ از اینجاست که تفاوت برنامه
و برنامه ریزی در شرق سوسیالیست با غرب کاپیتالیست معنا می یابد و تعریف می شود. در
این ارتباط است که اگر تفاوتی بین فلسفه زندگی در انواع آن قائل شویم، باید بپذیریم
که برنامه ریزی در کشور های جنوب [5] ویا به طور اخص فرهنگ اسلامی، با آنچه در سایر
نظامها و فرهنگ های موجود دنیا وجود دارد، باید تعریف مشخصی داشته باشد.
نیاز برنامه ریزی
به دو عنصر کلیدی "آرمان" و "روش"
براساس تعریف فوق،
برنامه ریزی فرآیندی است که در ابتدا و انتهای
خود به یک جهان بینی فلسفی وابسته است، در این میان دو عنصر اول که مربوط به؛“ چگونه
هستی” و“ چگونه بایدی” فرآیند برنامه ریزی است، بیش از همه متکی به زمینه اجتماعی و
ارزشی جامعه است. در حالیکه عنصر برنامه، یک ماهیت تکنیکی و ابزاری دارد، فرآیند برنامه
ریزی در ابتدای مراحل خود یعنی“ ترسیم وضع موجود”، به جهان بینی مشخصی، متکی است و
درآخر مسیر نیز که در واقع “ تصور وضع مطلوب” می باشد، ناچار به جهت گیری مشخص، درچارچوب
نظام ارزشی خاصی است. تفاوت برنامه ریزی کشور های سوسیالیست و کاپیتالیست در طرح مسائل
و آرمان های ارزشی نیز، از همین جا ناشی می گردد .
به عبارت دیگر اگر
هدف غائی برنامه ریزی در نظام سویالیست شرقی، بر اساس اصالت دادن به جامعه بر محور
کار و کارگری و در نظام کاپیتالیست غربی، بر مبنای نفع فردی و تولید انبوه می باشد،
در اسلام هدف غائی برنامه ریزی چیست؟
برای این که ریشه
اختلاف نظرها در برنامه ریزی بهتر ملاحظه شود، به بررسی عناصر فوق به خصوص عنصر اول،
از دیدگاه نظام های مختلف می پردازیم :
برنامه ریزی تطبیقی از دیدگاه نظام های مختلف
سوسیالیسم
اتحاد شوروی سابق، در پی انقلاب 1917 با داعیه
برپا سازی نظامی متفاوت از گذشته، نخستین کشوری بود که برنامه ریزی نظام یافته اقتصادی
را به کار گرفت و انگاره اقتصاد "با برنامه" را به وجود آورد. ( ماخذ6، صص.
20-17)
پیش از این، تنها
انگاره اقتصاد بازار وجود داشت، که تصمیمات برنامه ریزی در سطح مؤ سسات اقتصادی توسط
صاحبان خصوصی وسائل تولید واساساً به منظور افزایش بهره خویش گرفته می شد. در این انگاره،
وظیفه هماهنگی در نظام اقتصادی کشور صورت نمی گرفت و به عهده دست نامرئی یعنی سازوکار
بازار محول می گردید.
لیکن در اقتصاد با
برنامه، حداقل از دیدگاه مکتب سوسیالیزم، به دلیل مالکیت عمومی بر ابزار تولید، تصمیمات
برنامه ریزی توسط دولت گرفته می شد، که می بایست پاسخگوی نیازهای اجتماعی و افزایش
بهره وری می بود. در این نظریه وظیفه هماهنگی به طور متمرکز انجام می گرفت و امکان
برقراری رشد موزون اقتصاد جامعه، با برنامه ریزی دستوری و جامع فراهم می گردید.
کاپیتالیسم
برنامه ریزی در کشور های غربی، به تبع الگو و ارزش
های اقتصادی غرب، عمدتاٌ متکی به سیاست آزادی اقتصادی بود [6]. بر طبق این نظریه، صاحبنظران
اقتصاد کلاسیک عقیده داشتند که مسیر منفعت اجتماع از مسیر نفع شخصی می گذرد. به این
معنی که چون هرکس به دنبال کاری می رود که نفع شخصی او در آن است، به خودی خود، و به
مثابه یک دست نامرئی در جامعه، تقسیم کار بوجود می آید، عرضه و تقاضا متعادل می شود
و همه چیز ارزش و قیمت واقعی خود را می یابد. نتیجه طبیعی این نظریه، آن طور که می
دانیم، در بعد انسانی و جامعه شناختی، به مکتب اصالت فرد [7]، در بعد اجتماعی و فلسفی،
به مکتب اصالت آزادی انسان یا اومانیسم، و در نظام اقتصادی و حکومتی، به مکتب سرمایه
داری یا کاپیتالیسم، منجر گردید تا جائی که مجموعه ای از این نگرش ها به عنوان لیبرال-
دمکراسی، خود به جای یک مکتب و ایدئولوژی نشست.
به این لحاظ کشورهای
غربی پیشگام انقلاب صنعتی که بر پایه ایدئولوژی سرمایه داری با هر گونه دخالت دولت
در اقتصاد بازار مخالف بودند، در رویارویی با بحران رکود بزرگ اقتصادی در سالهای
1929 تا 1935 به تجدید نظرهایی پرداختند که برنامه ریزی ملی و دخالت های محدود دولت
به نفع رفع بیکاری و ایجاد رونق اقتصادی را می پذیرفت
(ماخذ8، صص.67-37)
با پایان جنگ جهانی
دوم، اگرچه ایالات متحده آمریکا برنامه ریزی مرکزی را عمدتاً کنار گذاشت، لیکن کشورهای
اروپای غربی و ژاپن برای بازسازی و استفاده بیشتر از کمک های اقتصادی آمریکا تحت عنوان“
طرح مارشال”، به آن متکی شدند. همچنین کشورهای نو استقلال و غیرصنعتی“ جنوب” با جا
افتادن مفهوم توسعه، به برنامه ریزی توسعه ملی در اقتصاد مختلط پرداختند تا فاصله عقب
ماندگی خود را با کشورهای“ شمال”، در نوردند. راهکار غالب در این تلاش کشورهای جنوب،
تکیه بر رشد اقتصادی به یاری صنعتی شدن شهری بود. بازتاب فضائی به کارگیری این سیاست،
تمرکز بیش از حد جمعیت و فعالیت در معدود نواحی برخوردار بوده و نتیجه آن، عدم تعادلی
است که بین این نواحی با سایر نواحی وسیع و کنار افتاده از روند توسعه ایجاد گردیده
است. بنابراین، توسعه ایجاد شده، توسعه ناموزونی است که عملاٌ در درون“ کشورهای جنوب”،
به مراتب حادتر از “ کشورهای شمال”، رخ داده است.
تجدید نظر در مبانی
برنامه ریزی توسعه طی سالهای اخیر
بطور خلاصه اگر بخواهیم نظریات برنامه ریزی را
از دیدگاه فلسفی مورد بررسی قرار داده، تحولات و نظرات آنرا مرور کنیم به این نتیجه
می رسیم که گرچه ابتدای مفاهیم برنامه ریزی و خاستگاه آن به انقلاب اکتبر روسیه بر
می گردد، اما انتقال آن به غرب و جوامع آزاد، مفاهیم برنامه ریزی را در ابعاد “ چگونه
هستی” و“ چگونه بایدی”، متحول نمود و آن را عمدتاٌ به رنگ جهان بینی سرمایه داری و
مورد قبول و پذیرش غرب در آورد.
حتی در غرب نیز،
اهداف غائی برنامه ریزی ، بسته به کشورهای مختلف و ارزش های مورد قبول آن و نیز مقاطع
زمانی مختلف، خصوصاً در حدود نیم قرن اخیر،
تحولات زیادی را پذیرفته است. به طوری که نظریه رشد اقتصادی“ رستو” در سال 1960، که
نسخه ای پنج مرحله ای برای تکامل نظام سرمایه داری تلقی می گردید و تا مدت ها دیدگاه
مسلط توسعه در کشورهای جنوب برای دستیابی به اقتصادی شکوفا بود، تحولات فراوانی را
طی کرد که مهمترین آن عدم جوابگوئی رشد کمی در اقتصاد ملی، به خصوص رشد ناموزون و عدم
تعادل اجتماعی، حتی در صورت افزایش کمی درآمد ملی کشور ها بود.
“ مظفر صرافی”، در مقدمه کتاب “برنامه ریزی توسعه
منطقه ای”، در این زمینه می گوید: (ماخذ6، ص13)
“در سال های اخیر آنچه که با نگرشی مهندسی در
پی توسعه آفرینی بود، جای خود را به نگرشی اقتصادی داده و نارسائی های این یک نیز،
جوامع را به سوی نگرش های اجتماعی و بوم شناسانه (اکولوژیک) رهنمون ساخته است تا ضمن
تصحیح نگرش مسلط اقتصادی به رهیافتی کل گرا و“ انسان پایه”، دست یابد. حتی آنچه که
امروزه به عنوان مقصد نهائی و غائی برنامه ریزی از آن نام برده می شود مانند؛ مفاهیمی
از قبیل: “ توسعه هماهنگ” ،“رشد موزون”،“ توسعه پایدار”،“ اقتصاد مشارکت پذیر” و“ توسعه
انسان-گرا”، از چنان کلیت و ابهامی بر خوردار است که بدون کالبد شکافی مبدأ و مقصد
آنها نمی توان به نظریه و نسخه مشخصی دست یافت.”
به عبارت دیگر، مفاهیم
فوق تنها زمانی معنای واقعی خود را می یابد که متکی به فلسفه و جهان بینی مشخصی باشد.
واقعیت این است که“ برنامه ریزی” [8]،علمی است که در تقسیم بندی علوم، بیش از همه به
علوم اجتماعی و انسانی نزدیک است و از آن جا که با ابعاد زندگی انسانی و به طور کلی
با رفتار انسان چه از جنبه فردی و چه ازجنبه اجتماعی سرو کار دارد ،جنبه های ارزشی
آن بر جنبه های فنی فائق و غالب می باشد.
بنابراین اگر برنامه
ریزی در جوامع مختلف به رنگ آن جوامع در می آید و ناچار به تبعیت از اهداف ارزشی آن
هاست باید دید هدف غائی جوامع از برنامه ریزی چیست و چگونه تعریف می شود.
دیدگاه اسلام
دکتر محمد باقر صدر در کتاب“ اقتصاد ما”، مباحث اقتصادی
را به دو دسته تقسیم کرده است : "علم اقتصاد" و "نظام اقتصادی"،
وی علم اقتصاد را به طور خلاصه؛ مبانی نظری و روابط علت و معلولی این علم می داند و
آن را این گونه تعریف می کند:
“علم اقتصاد عبارت از علمی است که حیات اقتصادی
پدیده ها و جلوه های اقتصادی آنها را تفسیر کرده و ارتباط آنها را با عناصر و عوامل
حاکم، بیان می دارد .این علم، پس از انقلاب صنعتی به معنای جدید خود، شکل گرفت و تاریخچه
و سابقه آن به تقریبا 4 قرن پیش باز می گردد.” (ماخذ9،ص32)
اما “ نظام اقتصادی”، یا به عبارتی“ اقتصاد دستوری”،
به هنجار ها، ارزش ها، فرهنگ و اعتقادات هر جامعه بر می گردد. به عبارت دیگر“ نظام
اقتصادی”، بر عملکرد، مشروعیت و قلمرو بحث های نظری اقتصاد حاکم است.”
بر این اساس می توان گفت که مفاهیمی از قبیل: عرضه،
تقاضا، مصرف، سرمایه گذاری و قوانین حاکم برآنها در حیطه علم اقتصاد نظری است، اما
مباحثی از قبیل؛ مالکیت، منشأ ارزش افزوده، روابط اقتصادی بین افراد و حکومت، یا بین
افراد با یکدیگر، توزیع ثروت و امکانات و مانند آن، در حیطه نظام اقتصادی و یا اقتصاد
دستوری می باشد .
طبق تعریف مندرج
درکتاب“ اقتصاد ما”: (ماخذ9، ص8)
“ نظام اقتصادی”، عبارت از اسلوبی است که جامعه
ترجیح می دهد در حیات اقتصادی و حل معضلات عملی خویش از آن پیروی کند. این دو جنبه
یعنی؛“ اقتصاد علمی” و“ نظام اقتصادی”، در بعضی موارد آن چنان با یکدیگر مخلوط و ممزوج
می گردند که تشخیص حیطه آن ها از یکدیگر مشکل می گردد. لذا اگر بخواهیم خصوصیات هریک
از این دو جنبه (جنبه علمی و جنبه سیستمی)، را به دیگری نزدیک کنیم، قوانین علمی رنگ
سیستمی به خود می گیرد. همچنین، اگر شکل علمی اقتصاد را با نظام اقتصادی اختلاط کنیم،
در اشتباه بزرگی می افتیم.
باید دقت شود که کاپیتالیسم، اگرچه مانند مارکسیسم
دارای جنبه علمی و جنبه سیستمی است، ولی پیوند بین علم اقتصاد سرمایه داری و نظام سرمایه
داری در اقتصاد، با پیوند جنبه علمی مارکسیسم و جنبه سیستمی آن و به عبارت دیگر، با
پیوندی که بین ماتریالیسم تاریخی و سوسیالیسم و کمونیسم وجود دارد، دارای اختلاف ذاتی
است.” (ماخذ9، ص273)
این موضوع نه تنها
در اقتصاد، بلکه در حیطه علوم هم خانواده آن هم از قبیل:“ برنامه ریزی”،“ توسعه” و
حتی “مدیریت”، نیز صادق است. بنابراین در بکارگیری و تجزیه تحلیل مفاهیم فوق باید توجه
نمود که در کدام عرصه و با چه زمینه ای به موضوع نگاه می کنیم، زیرا اگرچه در بحث هایی
مانند عرضه و تقاضا ، رابطه بین مصرف و پس انداز و درآمد ، بدلیل کمی بودن، با قوانین
و اصول جهان شمول و لایتغیری روبرو هستیم، اما کاربرد همین بحث ها در جوامع مختلف،
مستلزم ورود به عرصه ای است که طبق آنچه گفته شد، به نظام اقتصادی( اقتصاد دستوری یا
اقتصاد هنجاری) مربوط است.
طبیعی است که بکارگیری حق مالکیت از سوی فرد یا
حکومت ، نحوه توزیع ثروت و مانند آنها، که در عین حال هدف غائی از اقتصاد نیز به شمار
می رود، در نظام های اقتصادی موجود یکسان نیست و در مواردی حتی اختلاف ریشه ای و متضادی
نیز با یکدیگر دارند.
با این توضیح و بررسی
ریشه های تفاوت برنامه ریزی بین نظام های مختلف، روشن می گردد که هریک از نظام ها برای
دستیابی به اهداف مورد نظر خود به سازماندهی و ساختار متناسب با آن اهداف و مقاصد نیاز
دارند.
فصل دوم: فرهنگ جهادی
بررسی علل وجودی
سازمان ها و نهاد ها
سازمان ها و نهاد ها معمولاٌ برای خود اهداف و
به اصطلاح فلسفه وجودی مشخصی دارند، بطوریکه وجود و تداوم فعالیت آنها بوسیله آن فلسفه
و یا علت وجودی، توجیه می شود.
نگاهی به تاریخچه
و علت پیدایش دستگاه های اداری در ایران نشان می دهد که ساختار و تشکیلات اجرائی کشور
در قالب وزارتخانه های بخشی، در اوایل قرن حاضر بوجود آمده است. این وزارتخانه ها مانند
بسیاری از پدیده های دیگر، نه بر اساس نیاز های حقیقی و مقتضیات جامعه خودی بلکه با
الگو پذیری از نمونه های غربی، بعضی از روی نمونه های مشابه خارجی و بعضی دیگر توسط
مستشاران غربی، بدون توجه به ارزش ها و فرهنگ بومی در کشور پیاده شده است.
تاریخچه ایجاد تشکیلات
اداری در ایران
پروفسور یخکشی در زمینه سابقه و تاریخچه تأسیس و
شروع به کار تشکیلات اداری در ایران می گوید [9]:
« ساختار و تشکیلات
اداری در ایران در سالهای گذشته از الگوهای خارجی اقتباس گردیده و بیشتر تحت تأثیر
خواست و سلیقه افراد خاصی شکل گرفته است.طبیعتاٌ این جهت گیری ها با بافت اجتماعی و
فرهنگی و اقتصادی جامعه ایرانی کاملاٌ منطبق نبوده و گهگاه حتی نا مأنوس با شیوه فرهنگ
ملی انتخاب گردیده است. می توان ادعا کرد که تأثیر روابط و سیاستهای خارجی در شکل پذیری
سازمان های اداری در ایران از اهمیت بیشتری برخوردار بوده تا مسائل و مشکلات حاکم در
کشور.»
اهداف و تشکیلات
برنامه ریزی قبل از انقلاب اسلامی
پیشینه برنامه ریزی در دوران معاصر ایران را باید
در تکوین برنامه توسعه ملی جستجو کرد. در پی انقلاب مشروطیت و خواست مردم مبنی بر جبران
عقب ماندگی از ملل مترقی جهان، زمینه ایجاد حکومتی متمرکز و مقتدر با حمایت بیگانگان
فراهم شد.با استقرار دولت خودکامه و شبه مدرنیستی رضا شاه، اشاعه و حمایت از سرمایه
داری نوین در کشور فراگیر شد [10]. قدرت مرکزی با به کارگیری دیوان سالاری نوین و ارتش
جدید به سرکوب قدرت های منطقه ای و تمرکز اداری و سیاسی کشور پرداخت که پیامد آن تکیه
بر تشکیلات بخشی به جای پرداختن به نیاز های منطقه ای و واقعیت های زندگی مردم بود.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، ایران ازجمله اولین کشور های منطقه بود که حتی پیش از چین
و هند، اولین قانون برنامه هفت ساله کشور را به اجرا گذاشت. این برنامه متکی به گزارش
شرکت مشاوره آمریکائی موریسن نودسن [11] و با حمایت مالی بانک جهانی بود که در سال1327تصویب
شد. اما به رغم ادعای دو هدف پایه ای در این برنامه مبنی بر بالا بردن سطح زندگی و
تعدیل در توزیع ثروت،که تا اندازه ای اهداف ارزشی داشتند، جز پایه گذاری نخستین قطب
کشاورزی در ناحیه دشت مغان، اقدام چشمگیر دیگری در جهت تعادل و توازن ثروت بین مناطق
و کم کردن فاصله محرومیت صورت نگرفت. این وضع کمابیش برای سایر برنامه های عمرانی
5 گانه قبل از انقلاب ادامه داشت. حتی طرح نسبتاٌ موفقی که در دهه50 همزمان با افزایش
چشمگیر قیمت نفت از سوی شرکت فرانسوی ستیران به عنوان چشم انداز طرح آمایش سرزمین برای
افق1381 نوشته شد، بیش از آنچه که رویکرد مردمی داشته باشد، با رهیافت توسعه واردات
و در مسیر شاهراه های ورود کالا از بنادر جنوب به پهنه کشور طراحی شده بود که نتیجه
آن قطبی شدن توسعه در بعضی از محورهای خاص بود. در مجموع، واقعیت این است که برنامه
های عمرانی در ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نه تنها موفق به ایجاد تعادل های
منطقه ای نشدند، بلکه حتی به تشدید نابرابری ها و قطبی شدن فعالیت های فضائی و بخشی
یاری رساندند. در حالیکه حضور و نفوذ آمریکائیان در سیاستگزاری و اجرای برنامه ها در
این دوران مشهود است، تفوق دیدگاههای بخشی، برنامه ریزی از بالا، برنامه های تمرکزگرا،
رجحان رشد اقتصادی بر توزیع عادلانه درآمد و ثروت، اولویت صنعت بر کشاورزی و پروژه
های با مقیاس بزرگ با فن آوری سرمایه بر و محیط- ستیز، از خصوصیات مهم برنامه ریزی،
در این دوران محسوب می شود.
اهداف و تشکیلات
برنامه ریزی بعد از انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب
اسلامی در بهمن ماه 1357، آرمان ها و اولویت ها ی نوینی مطرح شد که با ریشه در نارضایتی
از توسعه فضائی نظام سرنگون شده، خواستار توقف مهاجرت های بی رویه روستائیان، تحدید
رشد تهران و دیگر شهر های بزرگ ودسترسی عادلانه تمام جمعیت در پهنه سرزمین به مواهب
توسعه بود. در این رابطه اقداماتی نظیر اختصاس درآمد یک روز نفت به هر استان، تشکیل
بانک های استان و تأسیس نهاد های انقلابی ازقبیل: جهاد سازندگی و بنیاد مسکن انقلاب
اسلامی و بنیاد مستضعفان را می توان نام برد که برقراری عدالت اجتماعی و رویکرد مردمی
را وجهه همت خود قرار دادند. همچنین طرح شعار "کشاورزی محور اصلی توسعه"،
که برپایه حفظ استقلال کشور بوسیله خودکفائی در تولید محصولات غذائی استوار بود، بازتاب
متعادل تری در تخصیص ها داشت. دراین بین طرح هائی در جهت محرومیت زدائی و ایجاد تعادل
های منطقه ای از سوی مراجع ذیربط مطرح و به تدریج به مورد اجرا در آمد. [12] بازنگری
در تشکیلات و روش های سنتی اداری بازمانده از رژیم ستمشاهی، بنابراین در زمره اولویت
های انقلاب قرار گرفت.
علل وجودی نهاد های
انقلاب اسلامی
یکی از علل وجودی
نهاد های مردم گرا، پس از انقلاب اسلامی، خصلت "مردمی بودن" این نهاد ها
بود که علیرغم وجود دستگاه های بخشی با وظایف نسبتاٌ مشابه و موازی، بلافاصله بعد از
پیروزی انقلاب به فرمان حضرت امام خمینی(ره) ایجاد گردیدند. دلایل موفقیت نهاد های
فوق عمدتاٌ در پرکردن خلاٌ دستگاه هائی بود که هدف نهائی خود را افزایش تولید بخشی
قرار داده و نگرش ابزاری به انسان داشتند. بطور کلی می توان گفت که نهاد های بنا شده
با الهام از مبانی ارزشی اسلام، « انسان محور» هستند نه « تولید محور».
در اینجا باید توجه
داشت که مقصود کم بها دادن به تولید نیست بلکه هدف بیان تفاوت بین دو نگرش « تولید
در خدمت انسان» و یا « انسان در خدمت تولید » است. زیرا هریک از این دو نگرش لوازم
و پیامد های خاص خود را دارد. در اینجا لازم است برای روشن شدن مطلب، درمورد تفاوت
دو رویکرد "تولید محور" و "انسان گرا"، توضیح بیشتری داده شود.
1- استراتژی اصالت دادن به افزایش تولید به مفهوم توجه
به برتریهای نسبی، در مناطق حاصلخیز و مستعد، امکان بروز و ظهور دارد نه در مناطق محروم
ولذا توجه مطلق به مزایای نسبی تولید، بدون توجه به سایر عوامل، باعث عمیق تر شدن شکاف
های منطقه ای و محرومیت بیشتر مناطق محروم است و تحقق عدالت اجتماعی در چنین شرایطی
غیر ممکن است.
2- تجربه بیش از نیم قرن تئوری ها ی توسعه و بررسی
سیر تطور این تئوری ها که از « رشد محوری» (Growth
Oriented) با معیار های نوعاٌ مادی و متکی بر افزایش تولید اقتصادی، شروع و
با گذر از مراحل « توسعه محوری» (Development Oriented)،
با لحاظ کردن عوامل کیفی در معیار ها، به طرح نظریات« توسعه انسانی» رسید، بیانگر آن
است که اهمیت عامل انسانی در توسعه، بیش از سایر عوامل بوده و ارنقاء فرهنگ انسانی
در واقع به عنوان قوی ترین محور توسعه محسوب می گردد. اگر توجه کنیم که تفکر بخشی با
توجه به خصلتش جمعیت پذیر و تمرکزگرا می باشد، عدم کارائی و عدم جامعیت برنامه های
بخشی، مشخص و در مقابل ضرورت برنامه های منطقه ای و آمایش سرزمین محرز می گردد
[13]. این در حالیست که بنیاد تشکیلات در ایران به تبعیت از سیستم غربی بر نظام بخشی
استوار و جایگاهی برای اجرای برنامه های منطقه ای در آن متصور نیست.
تشکیل جهاد سازندگی
در پاسخگوئی به همین
خلأ ها بود که در اوایل انقلاب نهاد هایی بوجود آمد که بیش از آنچه که دغدغه بخشی در
جهت افزایش تولید داشته باشند، دغدغه های مردمی و عدالت گرا داشتند.
جهاد سازندگی، یکی از این نهاد ها بود، این نهاد
اگرچه به دلیل اولویت های اجرائی ناشی از خرابی ها هرگز فرصت نیافت که زیر بنای فکری
فعالیت ها و آرمان های خود را مکتوب کند ، اما در حیطه عمل توانست به صورتی درون یافت،
از آخرین دستاورد های ارزشی تفکر عدالت گرا که عبارت از“ انسان محوری” و“ مشارکت مردمی”
است در مراحل تهیه برنامه و اجرا، به نحو بارزی استفاده نماید.
سابقه فعالیت های
برنامه ریزی در جهاد سازندگی
واقعیت این است که در بین انواع متداول برنامه
ریزی در ایران، برنامه ریزی منطقه ای بیش از برنامه ریزی بخشی می تواند کارائی داشته
باشد. این موضوع به دو دلیل است؛ یکی از نظر اهداف آرمانی زیرا با نظام ارزشی ما یعنی
عدالت اجتماعی سازگار است، و دیگر از نظر جغرافیائی و به لحاظ فاصله فاحشی که بین مناطق
محروم و برخوردار وجود دارد [14].
خوشبختانه در سال
های اخیر، بخصوص پس از انقلاب اسلامی به این موضوع توجه خاصی شده وطرح های منطقه ای
از استقبال بیشتری برخوردار گردیده اند.(مأخذ7،ص11)
گرچه این استقبال
بر اساس یک بینش فراستی بوده تا یک اقدام از پیش اندیشیده، اما نشان می دهد که از بین
الگو های رایج برنامه ای موجود، برنامه ریزی منطقه ای به دلیل خصلت مردم محوری و جامعیت
برخورد با مسائل انسانی و منطقه ای، تطابق بیشتری با اهداف دور نگر و آرمانی دارد و
چنانچه تشکیلات و نظام اجرائی کشور نیز در راستای این اهداف هماهنگ گردند،الگوی مناسبی
را ارائه خواهند نمود.
بر این اساس، به
دنبال طرح "شناسایی مناطق محروم کشور" که با هدف شناسایی و اولویت بندی روستاها
و مناطق محروم کشور انجام پذیرفت [15]، طرح
هایی در این راستا و در قالب طرحهای منطقه ای از سوی دفتر امور مناطق محروم ریاست جمهوری
مبنی برشناخت مناطق محروم دهگانه کشور تهیه و در سال 1373 به تصویب هیئت وزیران رسید [16].
از میان مناطق دهگانه مذکور، ابتدا طرح جامع منطقه
“ قزل اوزن”، شامل 5 استان و طرح جامع منطقه“زاگرس مرکزی”، شامل 6 استان، به لحاظ حساسیت
های این مناطق و استعداد های موجود، دردستور کار دولت قرار گرفت. برای اجرای طرح های
مذکور در بین دستگاه های اجرایی، وزارت جهاد
سازندگی، به دلیل چندبخشی بودن و همچنین ارتباط با مناطق روستایی و محروم کشور، برای
اجرا انتخاب و موظف به اجرای این طرح ها گردید.
طرح جامع توسعه منطقه
زاگرس مرکزی، اهداف نهائی خود از اجرای طرح را چنین بیان می کند:
الف – رشد و توسعه
موزون و درون زای اقتصادی
ب - توسعه و عدالت اجتماعی
پ - آمایش فضا و توسعه پایدار منطقه
فصل سوم: نتیجه گیری
و پیشنهاد
انقلاب اسلامی، تجربه
نوینی پیش روی تاریخ
انقلاب اسلامی ایران، مبدأ تحولات مهمی در تاریخ
معاصر ایران بود. تحولاتی که در هیچ برهه ای از تاریخ، به استثنای زمان کوتاهی در صدر
اسلام، نظام حکومتی مبتنی بر آن با شعار های عدالت خواهی و برقراری تعادل و قسط، تجربه
نشده بود. این انقلاب از یک نظر دیگر نیز استثناء بود و آن اینکه برخلاف سایر انقلاب
ها، بنیانگذاری، نظریه پردازی و رهبریت آن در یک فرد جمع شده بود و بدین لحاظ الگوی
جدیدی را پیش روی تاریخ گذاشت که نیاز به سالها تجزیه و تحلیل، آنهم از ابعاد مختلف
دارد. اینک پس از گذشت ربع قرن از شروع این نهضت، تحلیل رویداد ها و نهاد های ایجاد
شده و عملکرد آنها درطول زمان، بسیار مهم و راهگشاست. چرا که وجود آنها را می توان
پاسخی به مقتضیات و نیاز های انقلاب دانست که نه بر اساس تصادف، بلکه بر پایه استنباط
فقهی استوار و حاصل درک یک فقیه جامع الشرایط از شرایط زمان و مکان است. بخصوص که در
همین دوران شاهد تحدی و حریف طلبی مدعیانی هستیم که جهان را عرصه بلا منازع تئوری های
خود بافته و انسان ساخت، دانسته و می دانند و سرخوش از پیروزی از میدان بدر کردن ایدئولوژی
کمونیسم، این حریف قدر چند ساله اینک، با فرعونیت تمام مبارز می طلبد.
جهاد سازندگی، نهادی
جوشیده از متن انقلاب
جهاد سازندگی، به یقین تجربه گرانقدری از الگوی
برپایی تشکیلات سازمانی برای اداره حکومت اسلامی است که تشکیل آن یر اساس یک بینش عمیق
از مفهوم ولایت فقیه بوده و از اجزاء و ملزومات اداره کشور اسلامی است. ویژگی های این
نهاد را اگر بخواهیم به طور خلاصه مرور کنیم، در خصوصیات زیر تجلی می یابد:
? پویایی و سیالیت در سازمان دهی مطابق نیاز
های زمان
? بالندگی، خلاقیت و ابتکار در رویارویی با
عرصه های جدید
? شکل پذیری و آمادگی در مدیریت بحران
? نظم
سلسله مراتبی، در عین بهره مندی از مدیریت مشارکتی
برنامه ریزی بر پایه
فرهنگ جهادی
اگر توجه کنیم که
تفکر بخشی با توجه به خصلتش تمرکز گرا و تولید محور می باشد، عدم کارائی و جامعیت برنامه
های بخشی مشخص و در مقابل ضرورت برنامه های منطقه ای و آمایش سرزمین محرز می گردد.
استراتژی اصالت به افزایش تولید به مفهوم توجه به
برتری های نسبی، در مناطق حاصلخیز و مستعد، امکان بروز و ظهور دارد، نه در مناطق محروم
و لذا توجه مطلق به مزیت ها ی نسبی تولید، بدون توجه به سایر عوامل، باعث عمیق تر شدن
شکاف منطقه ای و محرومیت بیش از پیش مناطق محروم است و در چنین شرایطی تحقق عدالت اجتماعی
بسیار دشوار به نظر می رسد.(مأخذ1،ص182)
تجربه بیش از نیم
قرن تئوری های توسعه و بررسی سیر تطور نظریات در این رشته که از دیدگاه رشد محور با
رویکرد نوعاً مادی و متکی بر افزایش تولید، شروع شده و با گذر از مرحله توسعه محوری،
با لحاظ کردن عوامل کیفی در معیار ها، در سالهای اخیر به طرح نظریه“ توسعه انسانی”
رسیده، بیانگر این نکته است که اهمیت عامل انسانی در توسعه، بیش از سایر عوامل بوده
و کوشش در راه تعالی وی به عنوان قوی ترین موتور توسعه محسوب می گردد.
درنهایت شاخصه های
"برنامه ریزی را در فرهنگ جهادی"، براساس هریک از رویکرد های: بینش، روش
و کنش این گونه می نوان بیان نمود:
1- مرحله بینش
? ارزش مداری
? عدالت اجتماعی
? برقراری قسط اسلامی
? محرومیت
زدائی
? مردم گرائی
2- مرحله روش
? تفکر جامع نگر (همه جانبه و چند بخشی)
? فرابخشی و منطقه ای بودن (نگرش محلی، در
قالب راهبردهای ملی)
? دوسویه بودن (نیاز ها ازپائین، اهداف ازبالا)
? ارشادی (هدایت گر و غیر دستوری)
? فضائی (چند بعدی بودن و آمایشی)
? استراتژیک (براساس مدیریت راهبردی)
3- مرحله کنش
? گریز از پارادایم برتالانفی [17]( اعتقاد
به کثر پذیری روش های توسعه)
? فرآیندی بودن (طبق
یک روش مرحله بندی و رعایت توالی)
? اجرائی بودن (رویکرد عملیاتی و رعایت ملاحظات
اجرائی برنامه)
? بازخوردی بودن (دارای نظام ارزیابی و چرخه
بازخوردی)
پیشنهادات
پیشنهادات این مقاله را درموارد زیر می توان خلاصه
نمود:
1. کارآمدی
نظام اسلامی در گرو بازنگری آگاهانه در تشکیلات سنتی، نهاد سازی مناسب و ایجاد تشکیلات
حکومتی کارآمد و منطبق بر استراتژی های نظام است.
2. تشکیلات
نظام اسلامی، بر پایه نیاز محوری و مردم گرایی برقرار است. تشکیلات صرفاٌ بخش محور
بدون توجه کافی به محرومیت زدائی، نمی تواند شایسته یک نظام اسلامی باشد.
3. جهاد
سازندگی یکی از نهاد های جوشیده از متن انقلاب اسلامی ویادگار ارزشمند معمار ونظریه
پرداز این انقلاب است. دفاع از فرهنگ جهادی و عملکرد های منبعث از مبانی ارزشی آن در
شرایط حاضر از اهم وظایف می باشد.
4. نهضت
نرم افزاری و گسترش علوم، بخصوص در عرصه هایی از قبیل: علوم اقتصادی و برنامه ریزی،
که به گفته مقام معظم رهبری، امروزه خلاٌ آن بیش از پیش محسوس است، مورد توجه و اولویت
بیشتری قرار گیرد.
5. برنامه
ریزی های توسعه عمیقاً به اعتقادات و ارزش ها وابسته است. به الگو های بومی و تجربه
شده باید بیش از الگو های بیگانه ارزش داده شود و تجربیات عملی گذشته به منزله چراغی
فراراه آینده قرارگیرد.
6. در
مرحله تعیین استراتژی ها و تبیین اهداف(چگونه هستی موضوع برنامه)، ارزش های خودی و
داشته ها در کانون توجه قرار گیرد نه الگو برداری از تئوری ها و ارزش های بیگانه.
7. انسان
در کانون و محور برنامه های توسعه قرار گیرد و اهداف نهائی و غائی برنامه به تعالی،
حفظ منزلت انسانی و ارتقاء کیفیت زندگی وی متوجه گردد.
8. تهیه و اجرای برنامه - هرچند با
هزینه بیشتر و بازده کمتر- با مشارکت و حضور دائمی مردم منطقه برنامه ریزی شود. این
موضوع ضامنی برای پایداری، سلامت، وپایش مستمر برنامه بوده و نظارت همگانی موفقیت نهائی
برنامه را تضمین می نماید.
سخن آخر
مهم ترین دستاورد جهاد سازندگی، تجربه موفق یک
الگوی بومی است که بر اساس مردم محوری و نه بخشی نگری، به رفع تنگناها و محرومیت ها
پرداخته و اهداف بخشی تولید و افزایش سرمایه
را اگرچه با ارزش، اما به عنوان اهداف فرعی و تبعی در مرحله بعدی قرار داده است. بر
این اساس منطقی است که در هرگونه تجدید ساختار، تشکیلات دارای عملکرد و بار ارزشی،
باید مبنا و محور کار قرار گیرد. عملکرد برتر جهاد سازندگی در عرصه های گوناگونی از
قبیل: عرصه سازندگی، عرصه جنگ و دفاع مقدس، عرصه بازسازی، عرصه برنامه ریزی، عرصه خود
کفائی و دستیابی به استقلال اقتصادی و مهمتر از همه: پویائی در مدیریت بحران که جای
خالی آن در حوادثی مانند زلزله اخیر بم به شدت ملموس بود، شاهدی بر این مدعاست.
بر اساس این تفکر،
تجربه جهاد سازندگی، مشروط برآنکه با پشتوانه علمی و تئوریک همراه گردد، به عنوان یک
الگوی عملی می تواند مورد استفاده قرارگیرد. تلفیق تجربیات عملی در این زمینه، با نظریات
علمی می تواند آمیزه مبارکی باشد که، حاصل آن محرومیت زدائی و عدالت اجتماعی بوده و
متعاقب آن رشد و توسعه اقتصادی را نیز به بار خواهد آورد. متاًسفانه با سیاست های چند
سال اخیر، رفته رفته این روند به نفع برنامه ریزی بخشی کمرنگ شده و اشاعه فرهنگ جهادی،
به ضرر اهداف مردمی و اولیه خود، رنگ می بازد. لاکن هنوز دیر نیست. بی شک این تجربه
اگر چه با تئوری های کلیشه ای غرب نخواند، اما هرگز از ارزش و اهمیت آن به عنوان تجربه
بدیعی در نظام اجرائی حکومت اسلامی، کاسته نخواهد شد، ان شا الله.